لطیفه هنوز تبارش به عروسکهایش میرسید … جناب آقای دکتر سید حسن قاضیزاده هاشمی! در درازنای تاریخ دو هزار و پانصد سالۀتان، مدام بر اعراب تاختهاید و «سوسمار»خورشان خواندهاید و شیر شترخور… و نوستالژی امپراتوری کوروش کبیر و امپراتوری ساسانیتان را بیدریغ واگویه کردهاید و با حملۀ مغول برای ایرانی که مرزهایش را آرش کمانگیر تا بینهایت ساخته بود، اشک ... بیشتر بخوانید »
باز باران اگر می بارید
داستان کوتاه از حمیرا قادری از کمرت می افتد روی پاهایت، جواب نمی دهد آخرین خانه کمربند، روی زیپ چین های پطلون* شده اند چین های دامنی بلند و مشکی، نگاه کنجکاوت روی چینهای پرده می ماند، روی روبانی که به دور پرده بسته ای. ذوقی دلت را لبریز می کند، بیرون هوا سرد است اما بساز به نظر می ... بیشتر بخوانید »