آیا حکمتیار مهرۀ بازی قرار می‌گیرد؟

عبدالمنان دهزاد

از چندی بدین‌سو فضای رسانه‌ها و محافل سیاسی افغانستان بر محور پیوستن آقای گلبدالدین حکمتیار به حکومت افغانستان می‌چرخد. آقای حکمتیار از سال 1371 تاکنون در برابر مردم افغانستان می‌رزمید. به‌ویژه پس از فروپاشی رژیم طالبان گروهی متعلق به حزب اسلامی شاخۀ حکمتیار در برابر نیروهای امنیتی افغانستان جنگیده است. پیروان این حزب علاوه بر جنگ‌های پارتیزانی در برابر حکومت افغانستان، هم‌چنان از گزینۀ انتحار و انفجار نیز در برابر مردم افغانستان استفاده کرده است. از چندی بدین‌سو حکومت کنونی و شخصِ رییس جمهور دست و آستین بر زده است تا پای حکمتیار را به پروسۀ صلح بکشاند. شماری از شخصیت‌های سیاسی و مردمی افغانستان به همین دلیل از توافق‌نامۀ حکومت با حکمتیار پشتیبانی کرده و این توافق‌نامه را به سود صلح و ثبات افغانستان خواندند؛ اما شماری از چهره‌ها و جریان‌های سیاسی و شهروندان کشور، مخالف‌شان را از آمدن حکمتیار به کابل ابراز نموده و آن را به معنای خیانت به تطبیق عدالت در کشور دانستند. از این بگو مگوهای حکومت و توافق‌نامۀ سیاسی با حکمتیار دیر نگذشته بود که اشرف غنی در محضرِ هیأت حزب حکمتیار در ارگ، سخنی را بر زبان راند که نفی کننده‌ٔ تمام شعارها و وعده‌های او با مردم افغانستان است، او به شهروندان کشور گفت که ما باید به خاطر صلح به مخالفان مسلحِ کشورمان به توافق برسیم. اما سخنان روز گذشتۀ آقای غنی در ریاست جمهوری حکایت از ماجرای دیگر دارد. سخنان آقای غنی می‌رساند که هدف از آوردن حکمتیار به کابل«صلح و ثبات» نه بل چیزی دیگری است. سخنان آقای غنی حکایت از یک بازی دیگر دارد تا آوردن صلح و ثبات در افغانستان؛ یکی از این بازی‌ها استفاده کردن این مرد در برابر رقیبان سیاسی به شمار می‌رود.

رییس جمهور غنی در بخشی از سخنانش اشاره کرد که حزب اسلامی به‌ طور دموکراتیک، صلح‌آمیز و منسجم داخلِ صحنه می‌شود و در هندسۀ سیاسی تغییر می‌آورد.

معنی این سخن جز استفاده کردن آقای حکمتیار چیزی دیگر را نمی‌رساند؛ چون تجربه و گذشتۀ سیاسی آقای غنی نشان داده است که او کمتر از حذف رقیبان سیاسی‌اش از صحنۀ قدرت به چیزی دیگری نیندیشده است. رییس جمهور غنی، حکمتیار را به عنوان یک مهرۀ سنتی در بدنۀ قدرت تقویت می‌کند تا از یک طرف خلایی رهبری کاریزما را در میان پشتون‌ها پُر کند و از سوی دیگر توسط او بقیه رهبران سیاسی را از چوکات سیاست حذف کند. اگرچه این برنامه در شرایط کنونی محال است، اما چیزی که بعید به نظر نمی‌رسد، استفاده شدن آقای حکمتیار است. بخشی طولانی عمرِ آقای حکمتیار همین گونه سپری شده است. گذشتۀ زنده‌گی سیاسی آقای حکمتیار نشان داده است که او به ساده‌گی می‌تواند به عنوان یک مهرۀ بازی تبدیل شود.

اگر هدف از آوردن حکمتیار چنین باشد، نه تنها افغانستان به سمتِ صلح و ثبات پیش نمی‌رود، بل‌که گرۀ صلح کورتر خواهد شد. این در حالی است که شهروندان کشور انتظار دارند که آقای حکمتیار از گذشته‌های تاریک و خون‌بارش بیاموزد و روزهای آخرِ عمرش را به‌آرامی و سلامت در کشور بگذراند، اگر او در پایان عمرش نمی‌تواند به مردم منفعت برساند؛ حداقل بدبختی‌های مردم را تشدید نبخشد.

به همین ترتیب بخشی از بازی‌ها در بن ذهن غنی تنیده شده است. او باید از تاریخ بیاموزد و کاری نکند که جبران آن برایش دشوار باشد. تاریخ ثابت کرده است که هرگاه کسی با تیوری‌های گذشته به سراغ آینده برود راه به جای نمی‌برد. شکی نیست که در این جهان همه دوست دارند که امروز شان مثل تاریخ گذشتۀ شان درخشان و پر صلابت باشد، اما نمی‌شود؛ چون بر گشت به گذشته نه منطقی است و نه ممکن.

اگر رییس جمهور با حذف رقیبان سیاسی‌اش خواب گذشته را در آینده می‌بیند، قطعن در جادۀ بن بست قدم می‌زند. در جهان معاصر هیچ‌کسی نمی‌تواند که جریان و گروهی را از دایرۀ سیاست به زور حذف کند؛ دمکراسی و تعاملِ مدنی ـ سیاسی، خود لیاقت و جایگاهِ واقعیِ هر شخصیت و جریانِ مرتبط با آن را در جامعه به نمایش گذاشته و زیاده‌خواهی را مردود می‌شمارد. در چنین شرایطی بهتر است که آقای رییس جمهور به خود بیاید و متوجه واقعیت‌های انکار ناپذیر جامعه شود.

You may also like...