زنانه گی ها در آهنگ های احمد ظاهر 

یلدا صبور ۲از قلم یلدا صبورِ ، آلمان

‏‎چهار، پنج سال که داشتم، گمان میکردم تمام پهنای هنر موسیقی فقط در طنين نوای زنده ياد احمد ظاهر خلاصه ميشود. ريشه های اين پندار از آن جويی آب مي خورد که در خانه ی ما آن روزگار بيشتر وقت یک نوع موسیقی شنیده میشد که آنهم آهنگ های احمد ظاهر بود. پدرم تمام کست های تیپی احمد ظاهر را که در آن سالها ممکن بود به دست آورد ( كست های اصل وکاپی نشده، كست هاي مجلسی، كست هاي کنسرتی … )، همه را جمع آوری نموده و در پاسبانی آنها مانند مردمک چشمانش احتياط مي کرد. اين كستها که یک تعداد آنها مربوط به دورۀ دانشگاه پدرم بود، در یک بکس “دیپلومات” که داراي شماره رمزی بود، نگهداری می شد. هرگاهی پدرم از کار به خانه میآمد به تیپ دو کسته ی “شارپ” که در روی یک میز کوچک قرار داشت، کستی را می گذاشت و صدای احمد ظاهر به خانه ی كوچك ما می پیچید.
‏‎ذهن کودکانه ی من هنوز آماده راه رفتن در عمق معانی شعرها و تصنيف های آهنگها نبود، اما موسیقی و صدای ملایم هنرمند، با تمام مهربانی اش روح کودکانه ی مرا لمس نموده و نوازش ميداد.
وقتی او شاد می خواند، روح منهم به اوج خوشی می رسید، وقتی آرام، اندوهبار و غم آمیز می خواند، اندوه ناشناخته یی دلم را فرا می گرفت۰ خودم نمی دانستم چرا، اما دلم آرزو داشت در انزوا رفته، گريه كنم.
این گونه نخستین تماس های روح من با جهان موسیقی، با آهنگ های احمد ظاهر آغاز شد. این قله ی بلند موسیقی از همان زمان تاثیر کارساز خویش را بر روح و روان من چنان مهر کرد که تا امروز سلیقه ی من برای انتخاب هنر موسيقي ( منحيث شنونده ) سختگير است و یکی از دلیل های که تا امروز موسیقی تجارتی که به گونه ی “انترتیمنت. Entertainment ” عرضه می شود هرگز مرا به خود جذب نكرده، به ویژه آن دسته از “هنرمندان؟ ” که امروز ها چیزهای بسیاري را برای چشم عرضه مي كنند و اما هيچ موهبتي براي گوش ندارند!
‏‎ شايد اشتباه نباشد اگر بگويم آهنگ و موسيقی برجسته، به تصوير و كلپ … نيازمند نيست . كافي است از راه گوش ها به دل خانه کند و دل را به چنگ خویش چون موم مالش دهد، آن زمان است که به مغز حک می شود و ترا ناچار می سازد دوباره و دوباره بشنوی و بالاخره ورد زبانت مي شود.
‏‎به هر روی، حالا دوباره برمی گردیم روي موضوع آهنگ های آن قله ی بلند موسیقی که از چندین نسل به این سو سلطان تمام دلهاست،نوایش شوریده های بی شماري دارد.
کمتر کسی را دیده يا شنيده باشید که شیدای صدا و آهنگ های احمد ظاهر نباشد. آنچه را که یک تعداد بسیار شنونده گان در آهنگ های این ستاره همیشه درخشان متوجه نشده اند اشعاری است که لبریز از زنانه گی هاست.
‏‎مثلن او می خواند:
‏‎“تو را افسون چشمانم ز ره برده است و می‌دانم
‏‎چرا بیهوده می‌گویی دل چون آهنی دارم
‏‎نمی‌دانی، نمی‌دانی که من جز چشم افسونگر
‏‎در این جام لبانم باده مردافکنی دارم ”
‏‎اینکه مرحوم احمد ظاهر در انتخاب این شعر از فروغ فرخزاد عزیز چه خیالی بر سرداشته و شعری را با این همه زنانه گی اش:
‌نمي داني، نمي داني كه من جز چشم افسونگر
‏‎در این جام لبانم باده ی مرد افکنی دارم…
چرا انتخاب نموده بود، در این جا مورد بحث ما نیست. آنچه مورد بحث مان است، این است که، درپی شور و شرر عاشقانه ي بسیاری آهنگ های احمد ظاهر، دلهاي زنانه می تپید.

Screen Shot 2018-08-29 at 23.43.00

 

‏‎و سراینده ی یک تعداد بسیار از شعر، آهنگ های مشهور وي شاعران از طبقه زنان بوده اند. و اين هم يك مثال ديگر :

‏‎ گفتي كه: مي بوسم تو را گفتم تمنا مي كنم
‏‎گفتي كه: گر بيند كسي ؟ گفتم كه: حاشا مي كنم
‏‎گفتي: ز بخت بد اگر، ناگه رقيب آيد ز در ؟
‏‎گفتم كه: با افسونگري، او را ز سر وا مي كنم…
‏‎ سمين بهبهاني

‏‎و یا این شعر زیبا از زهره منصوره اتابکی:

‏‎تنهــــا تویی تنهـــا تویی، در خلــــوت تنهایــم
‏‎تنها تو میخواهی مــرا با این همه رســوایـــم

‏‎ای یار بــی همتای من، سرمایــه ســودای مـن
‏‎گر بی تو مانم وای من وای از دل ســــودایم …
*
‏‎ویا این سروده از طاهره “قرة العین”

‏‎خال به کنج لب یکی، طُره ی مشک فام دو
‏‎وای به حال مرغ دل، دانه یکی و دام دو
‏‎محتسب است و شیخ و من، صحبت عشق در میان
‏‎از چه کنم مجابشان؟ پخته یکی و خام دو …
*

در كنار شعر بانوهاي سخنور كشور همسايه كه در شكوه آهنگ هاي احمد ظاهر سهم ارزنده خود دارند، شعري هم كه شراره هاي عشق سوزان يك زن را نمايان ميسازد، از شاعر بانوي عزيز و گرامي كريمه ويدا طهوري از ميهن خود را نيز داريم.
« هرچندي گويم بر زبان عشقت نميخواهم به جان
قلبم نهان دارد بيان مي خواهمت، مي خواهمت….»
حالا بی آنكه سراينده ی اين شعر را شناخته باشيم، مي پرسيم، چرا شنيدن اين بيت ها ( با وجود نواي مردانه ي احمد ظاهر ) زنانه گي را تداعي مي كند؟
پاسخ :
زنها در ابراز علاقه و عشق، شيوه ي پيچيده ي خود را دارند، يعني بيشتر موقع حرف زبان و دل شان متضاد هم است . همين تقابل ( انكار و اقرار ) در بيت هاي فوق، به زيبايي ويژه جلوه گر است.
چنانكه در بيتي ديگر همين شعر مي خوانيم :
« هستم پي آزار تو اما منم من يار تو
جز تو نخواهم از خدا مي خواهمت مي خواهمت …»
اينك من نيز ميخواهم با استفاده از فرصت، چند سطري را به نيت ارجگزاري، بر جايگاه ي شاعر، در همين جا بنويسم .

 

Screen Shot 2018-08-29 at 23.42.44نظر ِكوتاهي بر سروده هاي بانو كريمه ويدا طهوري

هرچند اكثر ما با شعر هاي وي از آهنگ هاي مرحوم احمد ظاهر، سيما ترانه، خانم پرستو و شاد روان رحيم مهربار آشنا هستيم، اما يك تعداد بسيار مردم، تا امروز نمي دانند شعر همين آهنگ هاي ماندگار و لبريز از عشق و عاطفه كه سالها بر لب هاي شان جاري بوده است، چكيده هاي خامه ي زرين اوست.
سراينده اي بزرگ و خورشيد درخشان هنر و ادبيات كشور، شاعر بانوي عزيز و يكي از اولين گوينده گان و ژورناليستان زن در راديو تلويزيون افغانستان كريمه ويدا طهوري، زني با قامت بلند و گام هاي استوار كه ناهمواري هاي روزگار را با استقامت و عشق زيسته است.
بانو ويدا طهوري ارجمند در شعر كلاسيك و هم در شعر معاصر دست بلند دارد. در شعر هايش زني را يافته ام آزاده، بلند انديش. بانويی كه از درد مي گويد، اما به درد تسليم نمي شود. او در شعر هايش زن را چون الماس از زاويه های مختلف جلوه گر مي سازد.

به آخر رسیده‌ای

نیازم نیست
به تو، حتی
دنیایم پر از تو بود
از تو
و
از
تو…
نفسی تازه می‌کنم
به جهان می‌نگرم
خالی از توست
اما
پر از همه
تو،
به آخر رسیده‌ای
و من؛
آغاز را می‌بینم…

*
در پيوند به ترانه ی (آخرين شام آشنايي ما) كه پسانتر به گونه آهنگ درآورده شد.
بانو ويدا طهوري ارجمند، در تارنماي شاعر، ( نگاه آيينه ) مي نويسد:
احمد ظاهر ذوق خاصی در انتخاب شعر داشت و خودش اکثریت آهنگ‌هایش را می‌ساخت . وقتی شعر « آخرین شام آشنایی ما» را دید از آن خیلی خوشش آمد.
من شعر را نزد آقای طهوری جهت چک کردن که یکی از صلاحیت‌های کارشان بود، بردم .ایشان بسیاری ابیات این شعر را به ذوق خودشان اصلاح نه، که عوض کردند. شعر به شکل عوض‌شده‌اش ثبت و پخش شد. چون در آن‌وقت‌ها این رسم معمول نبود – و تا هنوز هم معمول نیست – که از شاعر نام ببرند، بسیاری نمی‌دانستند که سراینده ی اصلی این ترانه کیست ؟ تا اینکه در مصاحبه و نشستی که در برنامه « دیدگاه »در تلویزیون آریانا افغانستان با خانم زهره انصاری عثمانی چند سال قبل داشتم، در ارتباط با پرسشی تذکر دادم که «آخرین شام آشنایی ما» ازساخته‌های من است.*

یک :شکل اصلاح، ثبت و پخش‌شده شعر
آخرین شام آشنایی ما که نخستین شب جدایی بود
آمد او خشمناک و قهرآلود بر دلش حرف بی‌وفایی بود
دست لرزان من ز گوشه میز بدر آورد نامه‌هایش را
همگی را به پایش افکندم کرد چون زیر پا وفایش را

دو: شكل اصلی ترانه ی « اخرين شام آشنايي ما»

آخرین شام آشنایی ما که نخستین شب جدایی بود
آمد و در کنار من بنشست قلبش اما سر دو رأیی بود
گریه راه گلوی من می‌بست وان سکوتم چرا چرایی بود
در نگاهم هزار پرسش تلخ بر لبش حرف بی‌صدایی بود
رفتم و پشت خود ندیدم باز رفتنم کی ز بی‌وفایی بود

بانو ويدا طهوري ديدگاه خود را در پيوند به ترانه ی اصلي “آخرين شام آشنايي ما” كه در آن نيز جرقه هاي تپش قلب يك زن پنهان نيست، در تارنماي ( نگاه آيينه ) چنين مي نويسد :
« این شعرویا بهتراست بگوییم تصنیف از سروده‌های خیلی جوانی من است. در آن‌وقت‌ها عروض نمی‌دانستم و تقطیع بلد نبودم . هنوز هم ادعای دانستنش را ندارم. باید یادآور شد که آوردن دو رأیی بجای دوراهی و سیایی بجای سیاهی به خاطر رعایت ردیف و قافیه صورت گرفته است.
خلاصه اینکه می‌توانست این ترانه به شکل اصلی خود عاطفی باقی بماند. باآنکه شاعر بااحساس تلخی در درون خویش درگیراست و با آوردن کلمات خشمناک و قهرآلود، جنگی ورزمی نشود.»*
همچنان شعر آهنگ ماندگار ديگر از نوای شاد روان احمد ظاهر، “اولين عشقم تو بودي، آخرين عشقم تو بودي” از سروده های بانو کریمه ویدا طهوری ارجمند است.
افزون بر احمد ظاهرمرحوم، خانم پرستو و مرحوم مهريار و بانو سيما ترانه نيز اشعار شاعر گرامي را سروده اند:
– او يك شب باراني آمد به خانه من
– كي ميگه عشق ماندگار است.
– گفتی در انتظارم باشی که برمی‌گردم.
– و قصه ما قصه عشق ، قصه یک جست‌وجو بود و….( به صدای پرستو و شادروان رحیم مهریار )
– رفتي اي عشق ز شهر دلم كوچيدي ( سيما ترانه ) سروده اند.
بيشترين اين آهنگ ها توسط استاد خيال به شكل آهنگ ساخته شده است.
عمر پُر باربانو ويدا طهوري عزيز را ماندگار مي خواهم.خامه ي زرين شاعر، هميشه علمدار روشنايي ها باد
با ارج فراوان
يلدا صبور

You may also like...