افغانستان ودموکراسی

ن.مهرین

قسمت نخست

این دموکراسی، نتیجۀ یک انتقام

رویداد یازدۀ سپتمبر 2001 در امریکا، تصمیم انتقام طلبی از طرف حکومت آن کشور را در دستورکار قرار داد. زیرا چند تن از مخالفان امریکا مدتها تدارک دیده و با قاطعیت و موفقیت به چند هدف مورد نظر حمله نمودند. امریکایی ها گفتند سرنخ در دست اسامه بن لادن است.

افکار و دستان اسامه درافغانستان، یا جایی که به سر می برد، سالها درخت خونبار تروریسم را نشانده وآبیاری کرده بود. افغانستانی که برای بسیاری از تروریست ها منطقۀ امن بود، برای باشنده گان اصلی اش نا امن شد و با تمام تن سوزی و روان آزاری. جایی که نام لانۀ تروریست ها را نیزگرفته بود.

رویداد یازدۀ سپتمبر یا آن عمل تروریستی، با تمام جوانب نکوهش انگیزش، بینی قصر سفید، رئیس جمهور بوش پسر، “سیا” و “ف. ب. آی” را بریده بود. ازینرو گرداننده گان چرخ امور، در پی طلب جبران! وانتقام بر آمدند.چنان حکومت ونهادهای معروف ومشهوری مانند “سی.آی. ای”و “ف.بی.آی” که نتوانسته بودند، جلو کارکرد رویداد را بگیرند، اسامه بن لادن را نشانه گرفته واز “امارت اسلامی طالبان” خواستند که بن لادن راتوقیف وبه دست امریکایی ها بسپارد. اما پذیرفتن چنان درخواست آسان نبود. زیرا بن لادن، شبکۀ القاعدۀ تحت رهبری او با امکانات پولی و داشتن جهادی های بسیار از اعراب در تارو پود طالبان نفوذ یافته بودند و بسا از روابط طالبان را با شبکه های مافیایی منطقه وپاکستان تأمین می نمودند. افزون بر آن در ترکیب نفوذ بر طالبان وشبکه های رهبری آن، نفوذ پاکستان وسازمان امنیت آنکشور( “آی. اس .آی” ) چنان گره خورده بود که حکومت پاکستان نیز نمی توانست بر طالبان فشار بیاورد که بن لادن را تحویل امریکا کند.

بهره گیری های پاکستان در مبارزه با هند واعمال نفوذ بر القاعده وطالبان، بافت منافع را چنان بار آورده بود که بحران زا و بن بست آفرین بود. خـُلق تنگی وکم حوصله گی قصر سفید نیز مجالی برای پاکستان وطالبان نگذاشت که راه دیگری را سراغ کنند. دیدیم که سرانجام امریکا با گوشزد به ملل متحد، دادن رهنمود های مورد نیاز و دریافت همیاری وهمکاری ناتو و برخی ازسایر متحدین، به افغانستان لشکر کشید وصفحۀ جدیدی در تبارز رویدادها وسمت سو یافتن اوضاع افغانستان گشایش یافت.

تمام نهاد های دولتی پاکستان، آی.اس. آی، تنظیم ها و جمعیت های دوستدار طالبان والقاعده، نظامیان وسیاستمداران وزارت خارجه، با دل اندوهبار وپرکینه، عقب نشستند، اما برای بن لادن و رهبران طالبان از هیچ نوع کمکی دریغ نورزیدند. چنانچه پسانتر اشکارشد، این سیاست پاکستان، در واقع پیش گرفتن، سیاست، یک گام از روی ناگزیری به عقب، ولی دو گام به پیش بود.

این دموکراسی، نتیجۀ یک انتقام

اما امریکا سررشته دار امور باید برای افغانستان، دولت و ارکان های مرتبط آنرا آماده می نمود. زیرا مدتها بود افغانستان به حکومت های “جبهۀ متحد” وطالبان تقسیم شده بود. وبا وجود حضور طالبان در مرکز کشور، آن براندازی امریکایی مستلزم ایجاد دولت نیز بود. این بود که در پهلوی چنان براندازی، که نه تنها شامل حال ملامحمد عمر آخوندزاده می شد، بلکه امیر جمعیت اسلامی افغانستان برهان الدین ربانی را که هنوز رئیس جمهور حکومت اسلامی افغانستان یاد می شد، از چنان القاب و ادعا ها منصرف نمود. اما ویژه گی رفتار امریکا با جمعیت اسلامی و نامداران سیاسی و نظامی اش چنان بود که برای رفع خلا و تا زمان دست چین نمودن و آماده شدن وبهره مندی از کادرهای جدید، آنها را مقداری در نظر آورده ولی به تدریج از نفوذ شان کاسته و بخشی را به عنوان ذخیره ها در نظر بگیرند. روندی که تاکتیک های جالب برای استفاده وبهره گیری اما با هدف نهایی فروپاشی جمعیت یا نهادی که زمینه های فروپاشی و شاریده گی را همواره با خود داشت، مطالبه نمود. ازینرو بسا از افراد این نهاد که سالها جنگ های مختلف را دیده بودند، پس از آگاهی از تصمیم امریکا، با سرنگونی طالبان دلخوشی نموده، آمادۀ خدمت روز شدند. هنگامی که سیل دالر به سوی آنها سرازیر شد، چشم بسته گی را، این دلبسته گی مادی به سویی کشانید که در چارچوب دریافت مفاسد شناسی افغانستان، جای دلچسپی را دارا میباشد.

اما در سوی دیگر، طالبان- پاکستان، نگریسته اند که در درون و بیرون جامعه، با بهره مندی از داشتن پایۀ قومی، برخی از”لابی” های آنها، به رغم آنکه ریش نگذاشته ونماز نخوانده اند، اما با دل ناراضی از راندن طالبان، ازهیچگونه خدمتی برای طالبان در پرتو “این دموکراسی”دریغ نکرده اند.

گروه هایی که به ایران گرا شهرت یافته بودند، افزون بر انتباهی که ازمواجه شدن با بی مهری جمهوری اسلامی ایران هنگام جنگهای داخلی- تنظیمی به دست آوردند، زمینه را برای مشارکت در قدرت مناسب یافتند و در کنار گروه وهابی گرای ع.ر.ر. سیاف و دیگران نشستند.

اگر هنگام چنان دولت سازی پس از دور کردن امارت طالبان از آن قدرت، در ذهن بسا از مردم، بازگشت محمد ظاهرشاه مخلوع در نظر می آمد، و او نیز با داشتن جمعی که به گروه روم شهرت داشتند، حتا وظیفۀ حکومت مؤقت را به ستار سیرت سپرده بود، مهندسان اصلی از طریق زلمی خلیلزاد، ماهرانه شاه پیشین را با بخشیدن لقب بابای ملت به اسارت گرفته و جناب حامد کرزی یا فردی را پیش آوردند که اگر تعدادی انگشت حیرت در دهان نهادند، ولی برای جمعی رموز فهم و آگاه از کارکرد نیرومند سازمان های امنیتی و آگاه از پیشینه وسایرابعاد علایق کرزی، تعجبی دست نداد.

با انتصاب وفرستادن جناب حامد کرزی به سوی افغانستان، در بن جمهوری فدرال آلمان، با تأئید آن انتصاب، درغیاب به حیث رئیس دولت مؤقت انتخاب شد. بر بنیاد این برداشت که “لویه جرگه” ها صحه گذار لزوم دید دارندۀ قدرت بوده اند، انتصاب و”انتخاب” او نیز در جرگه ها با بلند نمودن دستها به عنوان وظیفه تأئید شد.

چنین تهدابی گذاشته شد و منزلگه یی فراهم آمد که می خواهیم چهره وکارکردهایش را بیشتر ببینیم.

در آغاز گفتیم ایالات متحدۀ امریکا با تصمیم فرستادن نیرو به افغانستان انتقام جویی کرد.

با آن تهاجم و سرنگونی، رئیس جمهور وقت بوش، سعی نمود ضربات روحی وسیاسی یازدۀ سپتمبر را جبران نماید. حتا از جبران شکست در جنگ ویتنام با قرینه سازی ابلهانه سخن گفت.

مطلع استیم که در حوزۀ مبارزه با تروریسم، از طرف امریکا و کشورهای هم پیمان ودوست، تدابیر شدید امنیتی روی دست گرفته شد. اما در افغانستان، موقع دهی دگرباره به رشد تروریسم، واقعیتی است که گذشت زمان نیز به آن گواهی میدهد. متأسفانه افغانستان همچنان لانۀ تروریست ها بماند که بزرگترین عامل تداوم بدبختی را در جبین دارد.

ازینرو تأمل بر”این دموکراسی”، الزام بازنمودن ویژه گی تروریست پروری آن را که نتیجۀ آن انتقام بود، باید بر دوش میکشید. نتیجه یی را که نگریسته ایم، از کارکردهای چنان اهداف بیرونی و همیاری عناصر بومی زیر نام “دیموکراسی” سخن دارد.

با “این دموکراسی”، استعمارتوانسته است، دست بالاترخویش را تضمین کند. حضوراش را تحمیل و دست پرورده گان را روی صحنه بیاورد. طالبان را از دست القاعده بیرون آورده و به انتقام موفقانه اش راضی شود. شرارت پیشه گی این گروه تروریستی و آزارجان ومال مردم افغانستان را نظاره کند. زیرا آنها و دست پرورده گان نماز نا خوان شان که به طالبان نکتایی دار مشهور شده اند، در کنار زرگرفته گان زورمند شده و مافیا خوی نیز چنین خواسته اند.

* سلسله نوشته هایی از کتاب انتشار نیافتۀ افغانستان و دموکراسی انتشار می یابد.

طرح مسئله

سالها پیش، نبشتۀ کوتاهی، زیرعنوان “این دموکراسی ره به کجا می برد”، از طرف من انتشار یافت. گزینش این عنوان پرسش آمیز وپاسخجو، حاکی از دغدغۀ خاطر من در بارۀ کارکرد و دورنمای ساختارهایی بود که درنشست بن سرهم بندی شد و قانون اساسی متعاقب آن دارندۀ ارکان حاکی از دموکراسی نیز بود. نمی توانم بگویم در آن نبشته، برایند تأمل بر موضوع، پاسخ جامع بود برای پرسش بالا. اما آگاهی نسبی از تاریخ دموکراسی و سیری که برخی کشورهای جهان به سوی تحقق کم ویا بیش آن پیموده اند، همچنان در نظر آوردن اوضاع و عوامل داخلی همراه با نقش بیگانگان در افغانستان، سمت وسو یافتن و تحقق “این دموکراسی” را در مسیر بهروزی خواهی به چالش می کشید.

افزون بر آن، به رغم آن که پیشداوری و در تناقض با رفتار پژوهشگرانه تلقی شود، از همان آغازاین ارزیابی تردید نداشت که قدرت گرفته گان وابسته به امکانات و لزومدیدهای ایالات متحدۀ امریکا، از مقوله و برخی مؤلفه های دموکراسی، استفادۀ سؤ می کنند. دلیلش این بود که نه در گذشته، در گفتار و در کردار، جلوۀ از تمایل و رعایت دموکراسی را تبارز نداده بودند و نه پس از سرهمبندی شدن در نشست بن، نشانۀ از آشنایی و رعایت آنرا بازتاب میدادند.

با باز نمودن بیشتر مطالب بالا، دغدغۀ خاطر این نیز بود که ظرفیت های درونی و یا عوامل با نفوذ داخل کشور، (نیروهای دشمن دموکراسی) با ایجاد حکومت (مهندسی توطئه آمیز- انتحاب وفرستادن حامد کرزی)، اسباب قناعتی را فراهم نمی آوردند که ادعای نهادن تهداب دموکراسی را پذیرا شویم.

با سخن پرسش آمیز دیگر، چگونه میتوان این ادعا را پذیرفت که افراد و نهاد های نه تنها نا آشنا با دموکراسی، بلکه حتا دارندۀ مشق وتمرین و حیاتی آگنده از ضدیت با دموکراسی و برخی وابسته به نهاد های امنیتی سایر کشورها، جامعه را در راستای دسترسی به دموکراسی سمت وسو بدهند. در حالی که افراد دست پرورده و جذب شدۀنهاد های امنیتی یا جاسوسی سایر کشورها، ناگزیر بوده اند که خدمتکار ارباب خویش باشند و مطابق تمنیات آن بالا دست عمل کنند. مامور، معذور.

گسترش اندیشه پیرامون چنان ناباوری و توجه بیشتر بر کلیت وضع جامعه، نگاه به تاریخ و فرهنگ و ویژه گی های قبیله یی وقومی افغانستان، پیامدهای تبهکارانۀ جنگ چندین ساله؛ در واقع به دامنۀ پرسش ها ونگرانی هایم می افزود.

اگر همۀ این عوامل بالا را در نظر آوریم، با تاکید بیشترمیتوان گفت که عوامل وزمینه های منفی- نامطلوب داخلی و نفس این “دموکراسی” تحقق ادعایی آنرا به چالش می کشید.

پرسش موازی با آن، همانگونه که پیشتر اشاره شد، لزومدید های عاملی را برای پاسخ یابی ها در نظر می آورد که از خارج افغانستان، امکانات، حتا امکانات جهانی را سمت وسو داد که در افغانستان دولت ساخته شود، نظامی را مهندسی نمود، بربنیاد برخی ازمولفه های دموکراسی. مانند: انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات پارلمانی، آزادی فعالیت های سیاسی- حزبی، آزادی بیان و . . . در واقع رسم ونشان کشید که چنین وچنان شود. برای اجرای آن شخص نخست را نیزتعیین و به افغانستان فرستاد.

طرح مسئله

2

عامل خارجی

این عامل وکارکرد آن نیز از بسا جهات و به ویژه در پیوند با ظرفیت های درونی جامعه برای دموکراسی، موجد پرسش های بیشتر، شکاکیت و ناباوری بود. زیرا ایالات متحدۀ امریکا و دولتهای اروپایی در پیوند با دموکراسی، حقوق بشر و بسا از رویداد های جهانی رفتار دوگانه را نشان داده اند. در بسا از کشورها نبود دموکراسی، عدم رعایت حقوق بشر و بیداد رفتارهای مردم آزارانه دغدغۀ خاطر آنها نبوده ونیست. اگر ازگذشته و اوضاع کنونی در امریکای لاتین، کشورهای افریقایی و آسیایی نمونه های بی شماری را داریم، همین حالا نمونۀ عربستان سعودی میتواند تعمیم بیابد و بیان واضح آن باشد که برای امریکا و حکومتهای اروپایی، منافع اقتصادی واستراتیژیک دارندۀ اهمیت است، نه دلسوزی به حال مردمی که از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم استند.

با تمام این برداشت ها و مواضع، هنگام بررسی این موضوع یا نتایج تصامیم و اقدامات ظاهر شده در سایر کشورهای جهان و افغانستان، سعی نمودم، بسا این نا باوری ها، اعتراض ها، مخالفت ها و شکاکیت های خود را برای دنبال نمودن موضوع و کارکرد “این دموکراسی” محفوظ نگهدارم. از اینجا آغاز نمودم که ارزیابی ها و داوری های پیشین را به منظور دریافت ماهیت چنین نمونه از دولت سازی و دموکراسی کناربگذارم. زیرا در پرتو آن ناباوری و در دست داشتن مدارک از نتایج تجربه ها و پیوند با سایر کشورها، آنچه استنتاج میشد، برخاسته از تأمل روی رویداد های افغانستان نمی بود، بلکه متأثر می بود از شکاکیت و نا باوری های پیشین در برابر آنچه امریکا در جهان انجام داده است.

با آنکه شگوفۀ نهال را می شد، از همان سال نخست هم شناخت، ولی سخن بیهقی مصداق می یافت که:

“چون شگوفۀ نهال را سخت تمام و روشن و آبدار ببینند، توان دانست که میوه برچه جمله می آید.”

پس بر بنیاد نتایج و تبارز کارکردهای چندین سالۀ آن، دقیق تر میشد ابراز نظر نمود. در واقع پرسش پیشینه را وضاحت یافتن چهرۀ آن برای پاسخ دهی آسانتر نمود. برای ژرفتر نگاه نمودن بر آن و پاسخ جویی از این پرسشها آغاز نمودم که:

  • این “دموکراسی”، با ویژه گیهای آن در افغانستان، چگونه بوده است؟

در راستای طرح نیازچنین پاسخ یابی بود که پرسشهای دیگری نیز فراز آمدند، مانند:

  • آیا سامانه ها وعوامل کارساز برای پذیرش تأثیرمثبت دموکراسی صادراتی، حضور دارند؟
  • میزان نفوذ و نقش نیروهای مخالف دموکراسی و نیروهای آشکارشده و یا جماعت کثیر و خفتۀ جامعه که در تداوم کشاکش های اجتماعی ویرانگرانه بیدار میشوند و جانب نیروهای ضد دموکراسی را می گیرند، در چه سطحی از موجودیت و کارکرد است.

گذشت زمان و دنبال نمودن رویداد ها، با وضاحت نشان داد که “میوه برچه جمله می آید”، راهی را که این “دموکراسی” پیمود، نقش قدم هایی را برجای نهاد که برای بررسی ها و شناخت ویژه گی چهرۀ آن کمک کننده بود.

سمت و سو یافتن اوضاع و نتایج آن در بُعد زمان، زمینه های ارائۀ پرسش را فراهم نمود. از روی همین مدارک است که اکنون همه دیده ایم و میدانیم که این “دموکراسی” ره به کجا برده است.

شاید اندک به زر و زور رسیده گان یا آنانی که در سمت و سو دادن اوضاع زیانبار برای مردم افغانستان، بارتقصیر برگردن دارند، نپذیرند که ماهیت این نظام وهمیاری های ایشان چه فجایع و مردم آزاری ها را بار آورد. اما مهم این است که واقعیت تلخ و پدید آمده به درستی ترسیم شوند. این موضوع را نیز میدانیم که در نظر گرفتن و ترسیم واقعیت های تلخ، وجدان و وفامندی با قلم و باورمندی خلل ناپذیر و بی هراس به آن را مطالبه می نماید. زیرا نتیجۀ لازم زمانی به دست می آید که:

پای تعهد با قلم و وارسته گی درمیان باشد و نویسنده، قلم و اندیشۀ نقد آمیزخویش را گرامی بدارد، از پرزه شدن در ماشین چنان نظام امتناع ورزد، هم به بررسی باید بپردازد و هم رعایت آزمون ها وتجاربی را بنماید که در دل افغانستان کمتر از دو دهۀ پسین نیز جای گرفته است.

اکنون که حدود 18 سال از آن هنگام سپری شده است، نتایج “این دموکراسی” سخن می گویند. با تمام کمک رسانی اش برای ما که بربنیاد آنها میتوانیم مستند ابراز نظر نمائیم.

ره آوردهای این دموکراسی

1

بخشی از ره آوردهای آن را از نظر میگذرانیم:

  • ادعاها و نمایی ازظواهرجذاب آن، در بخش های وسیعی از جامعه، پس از سالها، روحیۀ آغاز یک زنده گی بی را که عاری از جنگ وخونریزی باشد، ایجاد کرد. تهیۀ قانون اساسی، آزادی های سیاسی و بهره مندی از حق آزادی بیان، نشر روزنامه ها و جراید، مدتی گم شدن چهرۀ جنگ و دهشت افگنی ها، نبود شکنجه و اعدام . . . در دلهای بخش های وسیعی از مردم بذر آرزومندی را نشاند. تأسیس مکتب ها ودانشگاه ها، رفتن هزاران طفل و جوان به سوی دانش آموزی در فضای عاری از جنگ، نبود بگیر و ببندهای پیشینه و دورۀ طالبانی، موید خوشنودی به ویژه مردم عوام بود. بیشترین مردم روی به سوی آینده داشته، در برخورد با پیشینه های تلخ یا عقب نشستند و یا گمان داشتند که عدالت و قانون به صداهای آنها گوش میدهد. شور و شعفی درمیان مهاجرین ایجاد شد و تعدادی آرزوی برگشت را پس از سالیان متمادی آزمودند.

سرازیرشدن سیل پول و تبلیغات موازی با ایجاد این ذهنیت که افغانستان به زودی پله های ترقی و تحول را می پیماید، علاقه مندی پولدار شدن را بیشتر نمود.

مطلبی را بیاوریم که در پشت سر خوشنودی ملیونها انسانی که فردای گریختن طالبان، ریش ها را تراشیدند، یک جهان آروزمندی به جوانه نشسته بود.

اما به تدریج از کوزه همان تراوید که در او بود. تبارز رویداد ها حکایت غمین یافتند:

  • این “دموکراسی”، حضور قوای بیگانه با خصلت استعماری را با تمام جوانب مداخله، سلطه و نفوذ آن تداوم بخشید. از همین رو سخن آخر و تصمیم نهایی در حیطۀ صلاحیت آنها و به ویژه ایالات متحدۀ امریکا است.
  • مشتی معامله گر، تشنۀ زر و زور، خود فروش، دزد سالار، زراندوز، بلی گوی، پیشگام سمت و سو دادن افغانستان شدند.
  • جناح بندی ها و زد و بندهای بی پایان، از رابطه میان آنها و کارکردهای هرکدام، شیوه و رفتار مافیایی را با ساختار مورد نیازش شکل داد.
  • چند ویژه گی شبکه های مافیایی وطنی ما عبارت اند از:
  • شبکه یی از دست نشانده گان دارندۀ قدرت دولتی.
  • پرورش یافته در دل اقتصاد بازار دزدی آزاد.
  • دارندۀ قدرت غیر قانونی استفاده از پول.
  • ثروت اندوز و آلوده به مفاسد.
  • بیرحم و دارندۀ شبکۀ انتحاری و انفجاری.
  • در دست داشتن مقامات مهم امنیتی و نظامی.

ره آوردهای این دموکراسی

2

بخش نخست ره آورد های این دموکراسی را در شمارۀ پیشن دیدم، دراینجا ادامۀ آنرا از نظر میگذرانیم:

  • آلوده به فحشأ و استفاده های جنسی.استفاده های سؤ جنسی در این دموکراسی کم مانند است.
  • رئیس امنیت اشرف غنی، جنرال حبیب الرحمان احمدزی، گواهی داد که در داخل ارگ فحشا حضور داشته و کارمندان حلقۀ مافیایی از زنان سؤ استفاده می کنند.
  • استفاده جنسی در لوگر از 500 کودک بازتاب تکاندهنده یافت.
  • بارها زنان از تمایلات جنسی و شوم زورمندان شکایت کرده اند.
  • ترس زنان و دختران شامل کار ودرس، روبه فزونی نهاد.
  • سرخمی در برابر سازمان های جاسوسی بیگانه.
  • استفاده از دین و مذهب و مسجد.
  • آلوده با انواع تبعیض های جهل آلود.
  • مهاجر ساز.
  • حل اختلاف شبکه ها و جابجایی “رئیس ها” از خارج صورت میگیرد.
  • دشمنی با فرهنگیان و منتقدان تسلیم ناشده.
  • خریدن دلقک های فرهنگی – سیاسی و استخدام آنها برای رنگ وروغن دادن سران شبکۀ مافیا.
  • اندوه های تراکم نمودۀ مردم غمخواری نیافت. نیازهای مردمی که سالها طعم تلخ رنج و ستم های گوناگون را چشیده اند، محلی از اعراب نیافت.
  • گرایش ها و تمایلات موجود و دیرینۀ قومی، زبانی، مذهبی در جامعه، به یکی از ابزار مهم تبدیل شد و به شکل بی سابقه اش در معرض استفاده قرار گرفت. افراد و گروه هایی که بیشتر این تمایلات را با رفتار تبعیض آمیز و برتری جویانه دامن زدند، آزادی و دست دراز را در بستر این “دموکراسی” خویش یافتند که پیهم در قدرت بمانند و قوم سالاری برتری جویانه را در پیش گیرند و نه استعداد سالاری را.
  • رفتارهای توطئه آمیز، دروغگویی به مردم، تقلب در انتخابات، پنهان نمودن واقعیت ها کار همیشگی شد.
  • این “دموکراسی” و شکل یافتن گروه های تبهکار درقدرت، بر بنیاد علایق قومی و قبیله یی با طالبان، جنایت ضد بشری، انسانکشی های روزمره ودرکل خطر تروریسم طالبانی را به فراموشخانه سپرد. رویکش چنان علایق و اعمال ضدانسانی، “صلح خواهی” این “دموکراسی” بود.
  • پیکرفساد آمیز گرداننده گان این “دموکراسی” تنها با ملیاردها دالرغرب، فربه نشده است، بلکه پولهای علنی و پنهانی جمهوری اسلامی ایران وعربستان سعودی و پاکستان نیز در جیب سران مافیایی و بانکهای آنها حضور فساد انگیز یافت.
  • به معارف و فرهنگ خنجر زد. چهره هایی را در کار گماشت که با فرهنگ و معارف کمترین آشنایی را هم نداشتند. نه تنها در زمین که در خیال و آسمان هم مکتب تأسیس نمودند. اما همه را باد و باران برد!
  • این “دموکراسی” و صلح خواهی اش، نمونۀ گلب الدین حکمتیار را پیش کشید. جنایتکاری که از این دموکراسی و دالر وخرج دسترخوان، حامیان آن بهره مند است و هر روز با یاوه سرایی، نمک شناسی! خویش را ابراز میدارد. “صلح خواهی ” توطئه آمیزی که بازگشت طالبان جهالت صفت و خشونت گستر را نیزدر برنامه داشت.
  • “این دموکراسی” چهره های با انرژی و بزرگ شده در بسترخونریزی، جهل وتروریست پروری، مانند فرزندان حکمتیار و حکمتیارها را، برای “پارلمان افغانستان” پرورش داده است تا بر نسلی بتازند که علیه جهل، خود فروشی، تبعیض، مردم آزاری و خونریزی موضع گرفته و قامت افراشته اند.

افغانستان که شاهد سرازیر شدن بیش از صد ملیارد دالر است، ملیونها انسان اش در زیر خط فقر قرار گرفتند.

ره آورد های این دموکراسی

3

  • بیکاری، گدایی، فرار از کشور چون اندوهی گرانبار بر سیمای آن نشست.
  • صدای مهیب و غیرانسانی تروریسم در روستاها و شهرهایش در گشت و گذارشد. انسانهای مظلوم و بیگناه قربانی تروریسم شدند، اما حکومتگران، مسؤولین جفاها را گرامی داشتند. اجساد سربازان کشته شده از جانب تروریست ها، انتقال نیافت، اما برای برخی از رهبران طالبان و گلب الدین حکمتیار، امکانات گستره فراهم کرد.
  • فساد سرتا پای دستگاه دولتی را فراگرفته است و در همه جا بیداد کرد. به رغم هیاهوی بسیار داخلی و نهادهای جهانی در افغانستان، ساختار آلوده با فساد هرچه بیشتر فساد تولید می کند. با نقل سخن یک تن ازکارشناسان، “مبارزه با فساد و جرایم درافغانستان به اصلاحات سیاسی و اداری نیازدارد. ادارۀ فاسد با تبلیغ، فریاد و انتقاد اصلاح نمیشود و فساد هم نابود نخواهد شد اگر اول اداره اصلاح نشود. اگر بگویم که در افغانستان تا حال اداره به مفهوم کامل آن وجود ندارد، اشتباه نکرده ایم. ادارۀ سالم وقتی بوجود می آید که گروه های مختتلف دیگر اندیش در آن شامل باشد و دریک رقابت سالم با یکدیگر شان کارکنند. ادارۀ انحصار شدۀ راه اصلاح ندارد و درفساد غرق گردیده و تا نابودی در آن غرق خواهد بود.”
  • در این دموکراسی، در حالی که اعضای کابینه بدون درنظرداشت شایسته گی نامزد شده اند، سرپرست باقی مانده اند.همچنان که ریاست جمهوری ووزارت های منفعل وبیکاره با داشتن مشاورانی که فقط پول به دست می آورند ومداح پول دهنده استند، به دامنۀ مفاسد اداری افزوده است.
  • ده ها هزار معیوب در پی به دست آوردن لقمه نانی چهار دیوار نمناک کوچه های شهر ها را می جویند. خطر مرگ هر لحظه آنها را تهدید میکند. هرگوشه و کنار دیدن معتادان اشک بر چشم می آورد.
  • در این “دموکراسی”، کابل بانک دزدیده شد و زمین های مربوط به ملکیت عامه غصب.
  • در وزارت ها و به ویژه وزارت معارف، ملیونها دالر از طریق ثبت مکتبهای خیالی اختلاس شد.

– به دلیل افزایش مشاورینی که بیشترفاقد ظرفیت مشوره دهی استند، ارگ و دور و بر آن را ورم خود فروشی، دهن بستن و خریدن آدم های خود فروش که خاموش بمانند ویا نزدیکان حکومتگران فرا گرفته است.

  • هزاران انسان مستعد برای کار در وطن تجرید شده و تعدادی از اقوام و اقارب شبکه های غصب قدرت که با بی کفایتی شهرت دارند، ادارۀ امور دستگاه های فساد گستر را گرفته اند. استخدام کارمندان بربنیاد روابط با زورمندان، تیکه داران قومی و نیروی برتری خواه قومی، قرار دارد نه بر بنیاد ضوابطی که استعداد را درنظر می گیرد و موانع برای استخدام افراد با استعداد را نمی پذیرد.

 ادامه دارد

You may also like...