در حاشیۀ “چادری نپوش، چادری بپوش، چادری نپوش …” *

بمناسبت هشتم مارچ

با یاد لیلا صراحت روشنی و فریادهای داد خواهانه اش
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
’’چادری نپوش، چادری بپوش، چادری نپوش‘‘ عنوان نبشتۀ کوتاه اما گویایی است که با طنین رسأ نسل مذکر بد خوی و بد کردار را مخاطب قرار داده، حدود صلاحیت خود تعیین کرده و نا به جایش را در مورد زندگی زن محکوم می کند. این مضمون کوتاه از قلم شاعر گرامی لیلا صراحت روشنی تراویده و در شمارۀ ششم و ھفتم فصلنامۀ ’’حوا در تبعید‘‘ از انجمن زنان افغان ’’رابعۀ بلخی‘‘ منتشر شده است. اگر از کمبود ضرورت بحث بیشتر در بارۀ انگیزۀ حکومت افغانستان در دھۀ سی خورشیدی از رفع حجاب، به این دلیل بگذریم که منظور اصلی نویسنده چنان بحثی نبوده است، ’’چادری نپوش، چادری بپوش …‘‘ فشردۀ گپ ھای زنان را که تا حال در کسوت شعر و سایر گونه ھای ادبی و ھنری گفته شده آورده است. 
نبشته در کمال وضوح و صراحت لھجه یی که سزاوار آزاده گان بی هراس از تھدید و ھر ملحوظی دست و پا گیر دیگر است، از ژرفنای دل حق خواهانه بیرون آمده است. نبشته گرچه کوتاه است اما گویی بانو لیلا صراحت آگاھانه سخنش را در کمال فشرده گی بیان داشته است زیرا بر گزیدن این عنوان رسا و جامع برای ابراز درد ھای تراکم کرده زنان، توانسته است تصویری از آگاھی زن و توانمندی او را ارائۀ کرده و منظور زنان آگاه را حالی بسازد که مرد چه کاره است که ھر تصمیمی را بگیرد که زن این کار را بکند و فلان کار را نه!
نویسنده خواستگاه ذھنیت و عملکرد تبعیض آمیز در برابر زنان را به درستی در عقب مانده گی، جھل و نا آگاھی می داند و مقصر این اوصاف نکوھیده حکومتھای را می شناسد که آگاھانه دست به این عمل زده اند. وی می نویسد:
’’حکومت ھا مردم را عمداً در جھل و نا آگاھی نگھداشته اند، کوشیده اند که انسان ھای جامعه را گوسفند وار به چرا گاه ھای نیمه سوخته و نیمه خشکیده مصروف بدارند، زیرا ھمواره ھراس شان این بوده است که آگاھی مردم مبادا برای شان درد سر به وجود آورد و خواب خوش شان را پریشان سازد.‘‘
و باز در قلمرو جامعه شناختی خواستگاه و ویژه گی اش در افغانستان با بر شمردن عناصر عقب مانده گی، رسم و رواج ھای قومی، قبیله یی خلط شده با مذھب، زمینه ھای استفاده سیاسی از عقاید مردم از طرف جریان ھای سیاسی استفاده جو، به توضیح نیرنگی می پردازد که روبند و چادری برای زن عنوان شده است. 
’’چادری نپوش…‘‘ با این عنوان جامع، نماد کلی خواسته ھای زن را ارائۀ می کند. خواست رفع چادری، نماد اعتراضی نیست که فقط برای رفع حجاب در نظر باشد. در پشت آن انبوھی از خواسته ھای انسانی مطرح است. نوینسده وقتی از نداشتن صلاحیت مرد برای تعیین چارچوب زنده گی زنان گپ میزند، عرصه ھای گسترده و ابعاد کلی زندگی را در نظر دارد، از ین رو اعتراضش بر این جوانب نیز است که مرد حق داشته است تا تعیین کند که زن د رخارج از منزل کار کند و یا نه، بوت سفید بپوشد و یا سیاه، مکتب برود و یا نه، و حتی این شعر را بسراید و آن شعر را نه.
ھنگامی که نماد اعتراضی نبشته را زیر نام ’’چادری نپوش، چادری بپوش … ‘‘ می خوانیم، عرصۀ اعتراض در مورد بالایی محدود نمی ماند. می بینیم که استبداد و خودرأیی فکری و سیاسی وقتی از جھل و تعصب و بالتبع پس ماندگی تغذیه میکند، انسان را در کلیتش متأثر می سازد. به عبارۀ دیگر وارد قلمرو ایجاد تکلیف برای مردان نیز است. از سرچشمۀ ھمان خواسته است که تعیین می کند مردان ریش بگذارند و یا نگذارند، دریشی بپوشند و یا نپوشند، کلاه به سر نکنند و لنگوته به سر کنند، پطلون نپوشند، تنبان بپوشند.
در این پسین سالیان، خوشبختانه شاھد انتشار روبه تزاید گونه ھای متنوعی ادبی و ھنری ھستیم که یا خواسته ھای زن را با احساس راستین بازتاب داده اند و یا آفرینشگران آن ھا بانوان ھم میھن ما ھستند. چشم واقع بین حین بررسی ادبیات چند دھه پسین با خواندن ’’سطل ھای ارزن‘‘ از بانو سپوژمی زریاب برجسته ترین سند افتخار آمیز جسارت زنی را می بینید که مصایب جنگ را تصویر کرده است، آن ھم چنان تصویر جسارت آمیز و با تن واحد که مدعیان وابسته به نسل مذکر علیه زور گویی و روزگار مرگبار و خونریزانه جنگ تحمیلی در داخل لب فروبسته را نیز تکانی باید بدھد و شعر ’’زنم‘‘ از بانو امجد رضایی آنانی را که ادعای احساس و انسانیت دارند به سوی زنده گی معطوف میکند و اشعار جان دار، روشنگرانه و عاطفه بر انگیز بهار سعید، لیلا تمیوری، یلدا صبور، فائقه جواد مھاجر و ده ھا تن دیگر سخن از عالی ترین احساسات و توانمندی ھای پرتکاپوی انسان دارد. 
گوش دادن به فریادِ داد خواھانۀ لیلا صراحت روشنی در نبشتۀ یاد شده، در اوضاع و احوالی که موج شکستن سنت ھای دیرینه و نکوھیده و نا مطلوب و ھمه ارزش ھای رنگ باخته در جامعۀ ما نیرومندی می یابد و مقاومت برای نگھداشت آنھا نیز کم نیست، ھمنوایی و ھمراھی صریح را ایجاب میکند.
• این نوشته کمتر از دو دهه پیش انتشاریافته است. 

You may also like...