نقاشان آواره

نصیرمهرین

با شرح حال کوتاه ونگاره هایی در دست داشته از:

  • ناجیه محمودی- طبیبی
  • فتانه بکتاش عارفی
  • وکیل نشاط
  • سیدآصف فخری
  • عزیز احمد احمدی
  • فردیانا ظریفه طبیب زاده
  • لیاقت لعلی 
  • غلام فاروق سروش
  • لیلی تیموری واحدی

نقاشان آواره

۱

نقاشان آوره، بخشی از کار نگارنده است که ازعنوان رنج هنرمند در افغانستان گرفته شده استرنج هنرمند درافغانستان، هنوز تکمیل نشده استچشم در راه همکاری هموطنان استمن.مهرین

چند سخن در آغاز

در بسا کشورها و شهرهایی که هموطنان مهاجرما با دل ناخواسته، اما دردمندانه و از روی ناگزیری پای نهاده و سرانجام سال وسالهایی را پشت سر گذاشته اند، جلوه هایی از علایق فرهنگی- هنری در سطوح متفاوت با آنها همراه بوده است. کسی درد وطن و دوری از خانه وکاشانه وخانواده را با حمل نستالژی در نظم آورده است. کسی در سطح بالاتر افزون بر داشتن چنان مضمون، در رشد شعر و ادب کوشیده است. کسانی دست در دامن هنرموسیقی داشته اند. تعدادی هم که شاید نتوان آن را بسیار شمرد، گپ دل و احساس خود را با هنرنقاشی ابراز کرده اند.

منظورمن در اینجا، یاد از آنانی است که توته های وجودشان، با خاطرات وآرزومندی هایی برای وطن پیوند ناگسستنی داشته، سالهایی از زنده گی را در وطن سپری کرده و از راه آفریدن پارچه های نقاشی با بیننده گان سخن گفته اند. و چه غمگینانه است که فرآورده های این عزیزان را یارای رسیدن به خانه های هموطنان هنر دوست نبوده است. در حالی که کتاب نویسنده گان و آهنگهای هنرمندان ما، توانسته اند، چشمها وگوشهای علاقمندان را نوازش دهند. و چه اندوه آمیز است که طرح و از همه مهمتر، توان تعیین یک محل و فرا خواندن نقاشان عزیزما را با فراورده های هنری شان نداشته ایم.

با این دردمندی ها، به پاس هنرشان، توان مقدور ومیسرِیاد از آنها را با این جملات روی کاغذ می آورم.

میدانیم که هنر و میزان تأثیرگذاری آن در بیننده منوط به برانگیخته شدن احساس است. احساسی که میتواند، تبسم های زودگذر را بیافریند. دارندۀ پیامی از مفاهیم شناگر در ذهن انسان با بسا پرسش انگیزی های روشنگرانه ورهجویانه باشد. شاید هم کسانی برای این ارزیابی پای احساس را درمیان نیاورند.

برای رسیدن در این سطحی از ارزیابی و سنجشگری، نیازداریم که نخست نقاشان هموطن را که در خارج کشور، دست در قلم و یا برس و رنگ وکاغذ و . .  داشته اند، آشنا شویم. آنگاه گام دیگری برداریم برای نمایشگاهی از کار نقاشی عزیزان ما. دایر شدن نمایشگاه اگر در یک محل میسر و ممکن نیست، در کشورهای جدا گانه ویا در خود شهر های محل زنده گی عزیزان ما طرحی بریزیم.

از نگاره های بانو فتانه بکتاش عارفی

دریادداشت هایی که برای معرفی، نشان دادن ویژه گیها به ویژه نسالژی و دریافت نشانه هایی از تبعات آواره گی و ارج نهادن به هنرمندان هموطن ما درخارج، برداشتم، متوجه شدم که این عزیزان با چه دشواری ها در خارج کشور کوشیده اند، در فضای که غم تهیۀ نان نیز از آنها دستبردارنبوده است، تصورات، تخیلات و مفاهیمی را بر روی سطحی آورده اند .

ازینرو، همراستا با دریافت خاطره ها و گوش دادن به اطلاعاتی که در سینه های مردم ما به عنوان تاریخ شفاهی برایم جذاب بوده اند، فراورده های از هنر نقاشی، موضوع جذابی برای من در خلال مسافرتها ودیدارها بوده اند.

در هامبورگ دیده ام که دوست بزرگوار ونازنین، عزیزاحمدی، با وجود مشغولیت های پیشینۀ نظامی به عنوان صاحب منصب در افغانستان، علاقه به نقاشی را صمیمانه نگاه داشته و در غربت هجرت نیز به این بخش از هنر به عنوان یاری دیرین می بیند و قلم در روی کاغذ می گذارد. با ده ها افسوس و دل آزرده گی از هجرت تحمیلی ومحدودیت های که برای نقاشی می بیند.

متبسمِ درد آشنا، سید آصف فخری را می بینم که با هر کارشاق و حتی دورۀ استراحت پس از بیماریها ، برای نقاشی بخشی از وقت را درنظر می گیرد.

آصف فخری. به یاد فرخنده

از بانو فتانه بکتاش عارفی، انبوهی از کارکرد ها و ابتکارهای تحسین بر انگیز را می نگریم که ره به دشواری های دیده شده می برد:

از نگاره های بانو فتانه بکتاش عارفی

واکنشی را که در پائین می نگریم، به دریافت جهان آزرده گی ها و درد و شکوۀ بر حق وی از ظلم در حق هنر و هنرمند، در وطنی حاکی است که استعداد سالاری در آنجا غایب شده است و آنرا از روی ناگزیری ترک گفته است:

«فاكولته هنرهاي زيبا به استاد نقاشى ضرورت دارد !»

“شما بي وجدانها! وقتي من مستحق كادرعلمي آن فاكولته بودم و نمراتم دوصد پاينت حتي از ريس امروزي تان آقاي عالم فرهاد بلندترين بود، چرا مرا با زدن لگد رقابت هاي ناسالم بيرون از ملك انداختيد؟ حال باز در صدد مقرر كردن كدام كودن واسطه يي ديگر برآمده ايد. شرم تان باد و هزار خجالت برشما !

حسود هاي زن ستيز و استعداد كش شما !

جفاي كمتر از برنامه مزخرف تلويزيون طلوع را بر من نكرده ايد، كاش آنزمان هم دسترسي به رسانه ها و تلويزيون ها ميبود که روی های زيادى را من نيز سياه ميكردم .”

*

نقاش مجرب ودارندۀ فرصت آموزش های عالی، نجیب عارف، که سالیان متمادی از زنده گی خود را در رشتۀ هنر نقاشی به ودیعه نهاد، اکنون در هامبورگ است.

وکیل نشاط، شخصیت نستوه که بی وقفه دست در بُرسک ها وقلم ها دارد، همین که می شنود، محفل نکوداشتی از یک هنرمند هم میهن اش مطرح است، دست در مواد بیشتر می برد تا تندیسی بیافریند که شایستۀ هنرمندان است.

اوضاع جهان، نقاشی از جناب وکیل نشاط

و ده ها تن هموطن دیگر را که امید آنست، معرفی شوند ویا شما خواننده گان معرفی خواهید کرد، در این حوزه از هنر، کاری داشته اند که خوب است آنها را دریابیم وارج بگذاریم.

*

در قسمت بعدی، معرفی این چهره هایی از عزیزان، با شرح حال و نگاره های بانو ناجیه محمودی- طبیبی آغاز می شود.

بانو ناجیه محمودی– طبیبی

و

نگاره هایش

ناجیه محمودی در کابل مکتب رفت، درسالهای پر التهاب، “آزمون دموکراسی”، شعارهای قهر آمیزمظاهراتی ومسالمـت آمیز کودتا پرور، به پایان رسانید. با کتاب و فعالیت سیاسی پیوند ناگسستنی داشت. با همه، دلبستۀ کار نقاشی نیز بود. پایش که به دانشگاه رسید، فعالیت پیشینۀ سیاسی تعطیل یافته بود. تعطیلی که زمینۀ تفکر و توجه به کارهای فردی ومستقل را نیز در چشم انداز وی گذاشت. اما با کودتای جفاورز ثور که حکومت بر آمده از آن با همه لاف وگزاف ترسو نیز بود، زنده گی ناجیه محمودی در معرض خطر قرار گرفت. مانند ده ها هزار دیگر. برای کودتاچیان ترسو که طرح بکش که فعالیت نکند، بکش که پیشینۀ سیاسی مخالفت آمیز دارد، به ویژه بکش که از خانوادۀ محمودی است، بکش! فراموش ناشدنی بود. میدید که قصه های خانواده از سرگذشت زندانیان دوره های پیشین، در برابر این بگیر وببند وبکشِ بی محابای پسین سر تبسم کردن دارند.

زنده یاد نورالله جان محمودی

اگرپدر مهربان اش، نورالله جان محمودی را که هنگام توقیف دکتورعبدالرحمان محمودی صاحب منصبی بود در پکتیا و بدون تعلق حزبی، حکومتگران بنابر رسم و رفتار پیشینۀ سردارمحمد هاشم خانی، که برادرو فرزند را نیز باید جزا داد، محروم از کار و روانۀ کابل و زندان کرده بودند و . . . اکنون سراغ همه را می گیرند که به زندان پلچرخی برای رسیدن نوبت به پلیگون پلچرخی چندی در انتظاربمانند.

این بکش، بکش و بانگ زجرآمیز”نامگیرکها” کودتای ثور که دروازه را بازکنید وبعد بگیر وببند، ناجیه محمودی را مانند هزاران دیگر، نخست به زنده گی مخفی فرستاد وبعد روانۀ خارج وطن کرد. بدون آنکه فرصت یافته باشد به برسک حرف شنو و رنگ های همراز و پارچه هایی از سخنگویان دل خود دستی بکشد وبرروی آنها قطره اشکی بریزد. اشکها را نیز با خود به آواره گی برد که خاموشانه او را همراهی کنند.

این آواره گی که وی دید و ده ها هزار دیگر، شکنجه ها و آزارهای خود را داشت. درد چنان غربت را در غرب پر زرق وبرق، موی سیاه های مواجه با زشت رفتاری های بقایای آدلف هتلر بیشترمیدانند. برای ناجیه محمودی در آلمان ادامۀ درس میسر نشد زیرا اسناد تحصیلی افغانستان را نداشت. از افغانستان سند و مدرکی را نمیدادند، زیرا فراری و نجات یافتۀ جان نیز مورد غضب بود.

درسالهای نخست، خانه یی را اگر با هزار مشکل به دست می آوردی، خانۀ پدر مشوق ونوازشگرت نبود که جای بیشتر را برای درس و کار مورد علاقه ات در نقاشی خالی کند. اینجا باید بروی و کارشاق کنی. کاری که اگر اندک مجالی برای گردهم آیی های بدهد که “اتحادیه محصلان” و”یا آواره گان”در شام های جمعه دایر میکردند، غنیمت بزرگی بود، زیرا آنجا حداقل بذرامید برخاریأس غلبه میکرد. ناجیه محمودی همگام سایر عزیزان بود.

باری جناب عبدالرحمان نجفی قدم پیش گذاشت و در سالونی اعتتصاب غذایی مادران را نظم بخشید. خبرنگار وخبر رسان از کار میسر مادران خبریافتند وخبرفرستادند که زنان مهاجر افغانستان با شعار”روسها از ملک ما بیرون شوید”، دست به اعتتصاب غذایی زده اند. ناجیه محمودی خدمتدگارمادران بود و در رساندن ودادن آب که مجاز اعتصاب غذایی است، در خدمت آنها بود. می دید که وزن مادران هر روز کاهش می یافت. مادر روزگار دیده اش را میدید که با وجود دردمندی آه از دل بیرون نمی کشید.

اعتصاب غذایی- هامبورگ. ۲۴ نوامبر سال ۱۹۸۱

You may also like...