که خواب‌های پریشان همیشه می‌دیدم

خالده فروغ

که خواب‌های پریشان همیشه می‌دیدم
جهان خود را ویران همیشه می‌دیدم
و آفتاب که هر صبح منفجر می‌شد
به مرده‌های هراسان همیشه می‌دیدم
به جاده، جای قدم‌های اشک‌هایم را
عجیب و بی‌سر و‌ پایان همیشه می‌دیدم
چو ساعتی که عقب مانده‌است از وقتش
صدای خود را لرزان همیشه می‌‌دیدم
ستاره‌ها همه‌گی چشم‌های من بودند
به بیکرانهٔ حیران همیشه می‌دیدم
چه شادمانی بی‌انتهای زودگذر
در این غروب غمستان همیشه می‌دیدم
و صحنه‌ را پر از افسون دیو و جادوگر
خمود و خالی از انسان همیشه می‌دیدم
و باد برد به تعویق گیسوانم را
که خواب‌های پریشان همیشه می‌دیدم

You may also like...