آتـشِ نـهـان 

اشكم چيكده بود به دامان كه آمدی
دردم گذشته بود زدرمان كه آمدی

دیگر ترا برین دلِ من جایگاهی نیست
از كوچه ی رقیب ، پشیمان که آمدی

من غرقِ حیرتم به کدام اشتباهِ من؟
رفتی به سادگی و چه حیران که آمدی

افتاده ام زدیده ی مهرِ تو نازنین
افتاده ای زچشم رقیبان که آمدی

چون نوشدارویی که به سهراب بعدِ مرگ
كارم گذشته بود ز در مان که آمدی

اکنون که خفته است دلم در مغاکِ گور
بر من چه سود اين همه گريان كه آمدی

ای آتشِ نهان شده در شعر های من
,, شعرم رسيده بود به پايان كه آمدی ،،

You may also like...