پرس و شنید میلاد فروَش با ادهم کاوه
اکثرن دغدغههای شاعران جوان کشور برای سرودن شعر چه چیزها هستند؟
ما وقتی شاعران جوان میگوییم به صورت خودکار این موضوع را در ذهنمان میرساند که ما در رابطه به افراد و اشخاصی قرار است صحبت کنیم که تازه وارد فضای جدیتر از زندهگی و شعر شدهاند. شاعر یا غیر شاعر دغدغهها و خواستهایش از دوران نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیری در اکثر موارد از هم متفاوت است. به این معنا که اکثر مفاهیم خلق شده در ذهن یک شاعر جوان مفاهیم عاشقانه است. بنابراین از دید من دو دلیل عمده وجود دارد که شاعران جوان و تازهکار را به سمت عاشقانهسرایی سمتوسو میدهد.
نخست اینکه مفاهیم عاشقانه به راحتی قابلیت خلق شدن را دارند، چون در این مرحلۀ سنی اکثرن مفاهیم عاشقانه هستند که آدمی را به طرف خودشان با سرعت غیر قابل کنترول میکشانند. به طور نمونه میتوان به راحتی اظهار نظر کرد که غزل:
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
در پاش فتادهام به زاری
آیا بود آن که دست گیرد
در بحر فتادهام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد
…
محصول فکر ایام نوجوانی حافظ است. چون این دغدغههای کوچک بیشتر از هر چیز دیگر خودش را در دسترس یک نوجوان که تازه میخواهد از معشوق سخن بگوید قرار میدهد و نمایانگر همان جرقههای کوچکی است که فقط میتواند دامنگیر یک ذهن نوجوان یا جوان باشد. در مورد دوم با درک این که جریان شعر کلاسیک یکی از پشتیبانان بیکم و کاست شعر امروز است و در اشعار کلاسیک نظر به شرایط موجود همان وقت و زمان، بیشتر به عاشقانهسرایی پرداخته شده است؛ این امر طبیعی است که تأثیرات مستقیم خودش را در شعر امروز نیز دارد. اما هستند شاعرانی که در شعرشان گذشته از عشق به مفاهیم اعتراضی، اجتماعی، سیاسی طنز و نقد جامعه نیز میپردازند.
در بارۀ جریان شعر امروز افغانستان چه فکر میکنید؟
جریان شعر امروز افغانستان یا در واقع همان شعر نو در مقایسه به دو دهۀ گذشته پربار و پویا به نظر میرسد. در شرایط موجود همۀ موارد در خصوص شعر بیشتر از پیش امیدوار کننده است. آفرینشگران با استفاده از تجارب شاعران قدیمی جدیتر و پرکارتر وارد کاروان فرهنگی افغانستان شدهاند. به صورت قطعی دوست ندارم که از یک یا دو شخص نام ببرم؛ چون در اکثر موارد صاحبان این نامها شناحته شده هستند.
در کل میخواهم بگویم که شعر امروز افغانستان در واقع محصول فکر شاعرانی است که حداقل دو دهه جنگ، آوارهگی، بدبختی و دربهدری را از دور و نزدیک شاهد بودهاند. تا حدودی از سوی شاعران امروزی در شعر افغانستان به دغدغههای فردی و مباحث عاشقانه توجه بیشتر صورت گرفته است؛ برعکس به جریانهای اعتراضی و اجتماعی شعر کمتر پرداخته شده است.
شعر نو در کشور خیلی روزمره زده نیست؟
اولتر از همه این پرسش به وجود میآید که که روزمرهگی چیست؟ ما وقتی در شعر روزمرهگی را به کار میبریم، این مفهوم به صورت خودکار در ذهنمان چه چیزهایی را تداعی میکند؟ در اصل روز مرهگی در شعر ارزش قایل شدن به مفاهیم و عناصری است که در اکثر موارد نمیشود از آنها یک مفهوم عجین شده با شاعرانهگی مطلق ساخت.
توسل جستن بیش از حد به مفاهیم و عناصر پرکاربرد و آنچه که امروزه انسانها با آن بیشتر سروکار دارند و قابل رویت است، شعر و شاعر را به مرور زمان سطحینگر بار میآورد.
تا یادم نرفته باید بگویم که در اندک موارد میشود از این پنجره هم به کشف دسترسی پیدا کرد که البته در شعر امروز کشف به عنوان یکی از عناصر کلیدی و جدی محسوب میگردد.
میانۀ شاعران نو افغانستان با شعر جهان چهگونه است؟
با توجه به تغییرات در فرم، زبان، نوع نگاه امروزیتر به مفاهیم و عناصر پرکاربرد، فضای تازهتر و در کل ارایه کردن مفاهیم به گونۀ متفاوتتر، این امر را میرساند که امروزیها در مقایسه به گذشتهگان رابطۀ صمیمی و ناگسستنی با شعر جهان دارند.
برداشت شخصی من در این خصوص این است که بیشتر شاعرانی که سرگرم سرایش شعر آزاد هستند در مقایسه با شاعرانی که با قالبهای کلاسیک رابطه دارند به این امر توجه جدی مبذول داشته اند؛ اما معنای سخنم این نیست که شاعران موزونسرا رابطۀ چندانی با شعر جهان ندارند. بل از روند و چهگونهگی کار هر دو دسته به راحتی میشود استنباط کرد که شاعران آزادسرا پیوندشان را با شعر جهان محکمتر ساختهاند.
جایگاه غزل در شعر معاصر افغانستان چهگونه است؟
از دید من قالب غزل تا هنوز هم با استفاده از ویژهگیهای خاصی که دارد توانسته است محبوبیت و کاربردی بودنش را در شرایط موجود حفظ کند. به طور مثال در دو دهۀ آخر ما شاهد ظهور بهترین غزلسرایان بودیم که تعداد شان هنوز هم سرگرم غزلسرایی هستند و اتفاقن خیلی خوب هم کار میکنند و اما بدبختانه تعداد محدودی از غزلسرایان دست اول به شاعران تمامشده تبدیل شدند.
غزل بنابر دلایل موجه و مشخصی که وجود دارد احتمالن به این راحتی جایی برای قالبهای پس از خودش خالی نمیکند. غزل در مقایسه به اکثریت قالبها کاربردیتر محسوب میشود. مهمتر از همه این که وضعیت غزل در پنج سال اخیر به شدت امیدوار کننده است.
دوست داری چهگونه بمیری، میخواهی بر سنگ مزارت چه بنویسند، اگر قدرت میداشتی چه کسی را وزیر فرهنگ مقرر میکردی؟
راستش تا هنوز کمتر به مرگ فکر کردهام با آن هم حالا که سوالش مطرح شد بگذارید بگویم که سرنگون شدن هواپیمایی را دوست دارم که تنها سرنشینش باشم.
بر سنگ مزارم این بیت کاوه جبران را دوست دارم بنویسند:
تقصیر آدمیزاد از سعی باطلش بود
ورنه خلاصه میشد دنیا به عشق و یاری
اگر صلاحیت گزینش وزیر اطلاعات و فرهنگ را داشتم؛ بیگمان یاسین نگاه را انتخاب میکردم.