رزاق احمدزی
بخش دوم
کشورهای عربی
مهاجرت هموطنان ما به کشورهای اسلامی عربی حوزۀ خلیج و عربستان سعودی از اوخر دورۀ سلطنت ظاهر شاه آغاز و در جمهوری محمد داود همچنان ادامه یافت که آن مهاجرتها بیشتر جنبۀ اقتصادی داشتند و عمدهتن مردان برای اجرای کارهای فزیکی و دریافت مزد بیشتر به این کشورها رجوع میکردند و بهخاطر ارسال پول به خانوادهها شرایط سخت کاری را متحمل میشدند.
بعد از سقوط جمهوری سردار محمد داود و آغاز جنگ در کشور طرفداران مهاجرت به این کشورها با گذشت هر روز بیشتر گردید و شکل مهاجرت مذکور تغییر نمود. البته این شیوۀ مهاجرت مطلقن مردانه نبود و در بسا موارد زنان نیز مردان را همراهی میکردند.
تعداد قابل ملاحظۀ این خانوادههای افغان با هویت و مدارک سفر و پاسپورتهای پاکستانی به این کشورها مهاجرت کردند که این فرایند زمینهساز مشکلات بعدی در جریان پیوندهای فامیلی، ازدواجها، انتقال اعضای خانوادهها و سایر موارد گردید.
کشورهای مذکور که حقوق مهاجرین را در چهارچوب قوانین خویش تعریف و تنظیم نکردهاند و خود را به اطاعت و پیروی از قوانین بینالمللی در این عرصه نیز ملزم نمیدانند، جمعیت مهاجر را به آسیبپذیرترین قشر اجتماعی جوامع نامبرده مبدل نمودهاند.
اکثریت افغانهایی که به این کشورها مهاجر شدند یا اصلن مکتب نرفته بودند و یا دارای سطح پایین تحصیلات بودند که جوابگوی نیاز جوامع مذکور به کارگر فنی و نیزوی کار متخصص نبود.
زمانی که حس برتری عرب بر عجم در فرهنگ عربی با این کمبودها همراه میشود مهاجر افغانی را به یک موجود فاقد حقوق مبدل میسازد که تنها در سکتور خدمات و ساخت و ساز مورد استفاده قرار دارد.
زندگی این مهاجرین، شرایط کاریشان، برخورد تحقیرآمیز اعراب و بومیها متأسفانه خیلی اسفناک و دردآور است. آنها در اکثر موارد از امتیازات بیمۀ صحی، بیمۀ کار، حق دسترسی به تعلیم و تربیۀ فرزندان و سایر حقوق انسانی در آن کشورهای ثروتمند اسلامی محروماند و با مقررات سختگیرانه و شرایط دشوار زندهگی میکنند.
کشورهای دور
مهاجرت به کشورهای غیراسلامی در افغانستان قبل از آغاز جنگ و انقلاب پدیدۀ پُرطرفداری نبوده و حتا بعضن مایۀ شرمساری و سرافگندهگی نیز شمرده میشد. تعداد کمی از هموطنان ما که در زمان سلطنت ظاهر شاه به اروپا رفت و آمد داشتند و یا در آنجا سکونت اختیار کردهاند، بیشتر مصروف بازرگانی بوده که انگلیس و آلمان بعد از جنگ به عنوان دو کشور پُرطرفدار برای افغانها در این عرصه قلمداد شده است.
بعد از ۶جدی ۱۳۵۸ و ارایۀ تعریف اشغال نظامی کشور توسط شوروی به وسیلۀ غربیها، دادن مشوقهایی توسط کشورهای مذکور، مهاجرت به جوامع غیراسلامی غرب را از حالت کراهت بیرون کشید و در تداوم جنگ روانی غرب مقابل شوروی و کابل به عنوان اسلحۀ کارسازی مورد استفاده قرار گرفت.
تعداد قابل ملاحظۀ روشنفکران و تحصیلکردههای کشور آرام آرام رفتن به آن سوی دریاها را دیگر مایۀ شرمساری نه که موجب مباهات میپنداشتند.
نجات از شرایط جنگ، فرار جوانان از خدمت سربازی، شرایط مساعد زیست و معیشت، موجودیت قوانین و میثاقهای بینالمللی در رابطه با تضمین حقوق انسانی مهاجرین، بیمه هایکار، بیمههای صحی
تضمینِ داشتن سر پناه و درآمد و ضمانتهای قوی در رابطه با تعلیم و تحصیل اطفال و سایر امتیازات با گذشت هر روز پدیدۀ مهاجرت به غرب را پذیرفتنی و پُرطرفدار میساخت.
در کابل اما دولت و نظام حاکم با راهاندازی تبلیغات همهجانبه این فرایند را بهعنوان پدیدۀ شرمآور وفرار از زادگاه و مادر وطن میخواند.
این وضع الی سقوط دولت دکتور نجیبالله و روی کار آمدن حکومت جهادی به همین منوال ادامه داشت.