عبدالمنان دهزاد
اگر جهان مدرن را با پذیرش تنوع و ارزشهایی چون «تسامح، تساهل و مدارا» تعریف کنیم، افراطگرایی به دلیل ستیز با این ارزشها، آفتِ جهانی مدرن به شمار میرود؛ آفتی که در دلِ جهان مدرن تولد شد، رشد کرد و به بالندهگی رسید. این بدین معنا نیست که افراطگرایی در جهان ماقبل مدرن وجود نداشته است؛ قطعن که این پدیده در جهان ماقبل مدرن وجود داشته و انسانها با آن هر ازگاهی درگیر بودهاند، اما نه بهپیمانهیی که امروز دیده میشود. در جهان قدیم افراطگرایان از وسایل و ابزارهای کلاسیک و ابتدایی در برخورد با دیگران استفاده میکردند؛ اما در جهان امروز افراطگرایی به این دلیل نسبت به جهان گذشته خطرناک تلقی میشود که افراطگرایان مفاهیم و باورهای سنتی خویش را با استفاده از ابزار های مدرن به کار میگیرند. اگر تفاوت میان افراطگرایان دیروز و امروز را در نظر بگیریم، به یک حقیقت میرسیم که عبارت از «ابزار کلاسیک و مدرن» است؛ یعنی کدام تفاوتی میان افراطگرایان دیروز و امروز به لحاظ ذهنی وجود ندارد، آنچه ایندو را از همدیگر جدا میکند، ابزارها است.
افراطگرایان در برابر هر پدیدۀ جدید و مدرن و هر فکر سازنده و خردورز مخالفت نشان میدهند. آنها به دلیل این که ذهنشان تهی از دانشهای مدرن و این جهانی است، خود را در مواجهه با روشنفکران و تحصیلیافتهگان امروز ناتوان میبینند، به همین دلیل تنها راهِ ادامۀ حیات اندیشههای یخزدۀ خویش را در ترویج خشونت و دیگرستیزی میدانند.
قصۀ فراگیر شدن افراطگرایی در افغانستان به زمان تجاور اتحاد جماهیر شوروی سابق بر میگردد. از روزگاری که افغانستان مورد هجوم این ابر قدرت منطقهیی قرار گرفت، زمینه را برای رشد بنیادگرایی و افراطیت هموار ساخت. در همین دوره بود که هزاران جنگجوی عرب از کشورهای خاور میانه و عربی با حمایت غرب و عربستان سعودی برای جهاد و مبارزه با کمونیسم وارد افغانستان شدند. اینها به دلیل حمایت مالی و سیاسی قدرتهای جهانی توانستند دست به ایجاد بنیادهای آموزشی در میان مجاهدین بزنند؛ بنیادهایی که غیر از دهشتافگنی و تکفیر چیز دیگری به ارمغان نمیآوردند. بعدها اندیشۀ افراطگرایی به جایی رسید که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برهانالدین ربانی رییس حزب جمعیت اسلامی را نیز تکفیر کردند. اسلام برای این گروه بیش از این که یک حقیقت تلقی میشد، نماد یک هویت بود؛ هویتی که باید به هر وسیلهیی پاسداری شود. تبلیغات این گروه به حدی قوی و اثرگذار بود که به زودی همه جا را فرا گرفت. آنها برداشتهای افراطی از دین را به جوانان مسلمان آموزش میدادند؛ جوانانی که بعدها اکثریت آنها جزو سربازان القاعده و گروه تروریستی طالبان درآمدند.
بعد از فروپاشی رژیم طالبان و ایجاد دولت جدید به حمایت و پشتیبانی جامعۀ جهانی، شمشیر دستِ افراطگرایان تیزتر شد، آنها بیشتر از گذشته دست به تبلیغات تندروانه علیه حکومت افغانستان زدند. در این دوره هزاران شهروند افغانستان ـ نظامی و غیرنظامی ـ توسط آنها به قتل رسیدند.
آنها بعد از سالها مبارزه علیه نیروهای امنیتی افغانستان، به این نتیجه رسیدند که باید وارد تشکیلات ملکی و نظامی دولت شوند، به همین ترتیب شماری افراد همسو و همفکر با طالبان به عنوان سرباز جذبِ نظام شدند تا از درون، نظام را ورشکسته ساخته و افکار تندروانۀ طالبان را عملی نمایند. افراد گماشتهشدۀ طالبان و افراطگرایان در صفوف نیروهای رزمی کشور، بعدها به بزرگترین جنجال و دستپاچهگی حکومت افغانستان و حامیان بینالمللی این دولت تبدیل شد. سربازان افراطگرا و دیکتهشده در درون نیروهای امنیتی کشور، از یک طرف دست به ترور نظامیان خارجی زدند و از سوی دیگر همرزمان و دوستان خویش را نیز به قتل رساندند.
این شک وقتی به یقین تبدیل شد که باری «انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان»، تحقیقی را در صفوف پولیس افغانستان انجام داد. این تحقیق که از سوی مرکز متذکره در ظرف یکسال انجام شده، نشان میدهد که بخشی از نیروهای امنیتی افغانستان به هدف حفاظت از کشور میجنگند و شماری دیگر به دلیل بیکاری به صفوف نیروهای دولتی گرویدهاند. گفتنی است که این تحقیق در یازده ولایت کشور به شمول بلخ، بامیان، غور، هلمند، هرات، کابل، قندهار، کندز، ننگرهار، پکتیا و پکتیکا انجام شده است.
گفته میشود که در این تحقیق از ۱۴۹۸پولیس سوالاتی در مورد افراطیت و سایر موارد پرسیده شده است.
مسؤولان این انستیتوت میگویند که ۱۵۱ تن از افسران پولیس و ۸ تن از مسؤولان امور مذهبی پولیس به این پرسشها پاسخ دادهاند. یکی از پرسشها این بوده که اگر کسی اسلام را نقد کند، واکنش آنها در برابر چنین فردی چه خواهد بود؟ افسران و سربازان پولیس نشان دادهاند که در برابر کسانی که آشکارا از اسلام انتقاد کنند، حساس هستند. آنها در این باره گفتهاند که اگر به چنین مواردی مواجه شوند، بدون در نظر گرفتن ساختار اداری افغانستان در مقابل آنها اسلحه برمی دارند.
در این تحقیق در مورد مشروعیت حملات انتحاری نیز پرسشهایی از منسوبان پولیس مطرح شده است. تعداد اندکی ویا کمتر از ده درصد پاسخدهندهگان در ولایتهای پکتیا و پکتیکا، حملات انتحاری را در برابر کسانی که از اسلام انتقاد میکنند، روش عادلانه میدانند. بر همین اساس احتمال دارد که انتقاد از ایدیولوژی طالبانی نیز مصداق این داوری باشد.
جالب این است که «86 درصد از مصاحبهشوندهگان در ولایت پکتیا بر این باورند که طالبان در گذشته، رهبران دینی خوبی بودند». این دیدگاه راجع به طالبان نشان میدهد که ممکن است این افراد در جریان نبردها علیه طالبان از پشت به همکاران و همرزمان خویش خنجر بزنند. در طول این سالها گزراشهای بسیاری از این دست به رسانهها و مردم افغانستان داده شده است.
۶۰ تا ۷۰ درصد پرسششوندهگان گفتهاند که اسلام با نظامهای دموکراتیک سازگاری دارد. اما تعدادی از منسوبان پولیس در کندز گفتهاند که بین اسلام و نظامهای دموکراتیک سازگاری وجود ندارد.
جالب این است که در این تحقیق نشان داده میشود که تنها یازده درصد از پرسششوندهگان گفتهاند که به منظور مبارزه با طالبان شامل صفوف پولیس شدهاند؛ اما۲۰ درصد دیگر گفتهاند که به دلایل اقتصادی و اخذ معاش به صفوف پولیس ملی کشور پیوستهاند. به همین ترتیب ۶۷ درصد مأموران پولیس گفتهاند که با انگیزۀ وطندوستی و دفاع از وطن خویش شامل صفوف پولیس ملی شدهاند. در این تحقیق گفته شده است که حساسیت نسبت به شماری از ارزشها در یک جامعه امرِ حتمی است. اما این حساستها نباید به حدی باشد که رژیم طالبانی را مقدم بر حکومت کنونی بدانند.
اما آنچه که در این تحقیق از آن به عنوان یک نگرانی یاد شده است، نفوذ ایدیولوژی طالبانی در میان سربازان پولیس ملی است.
همچنان در مورد نفوذ طالبان در میان نیروهای امنیتی چنین نتیجه به دست آمده که نمایندهگان طالبان محلی که با اعضای خانوادۀ نیروهای امنیتی آشنایی دارند، همواره اعضای گروه خود را به مناطق بود و باش آنها برای استفاده از ظرفیت در تطبیق تکتیکهای نفوذی و تهدیدی خود ارسال میکنند که این تاکتیکها از طریق روابط خانوادهگی، برای متقاعدکردن پرسونل پولیس ملی افغانستان برای واگذاری سمَتهایشان استفاده میشود.
در همین حال نزدیک به نیمی از شرکتکنندهگان در نظرسنجی متذکره باور دارند که کنوانسیون بینالمللی در بارۀ زنان افغانستان و حقوق بشر همسو با ارزشهای اسلامی نیستند. بیشتر این شرکت کنندهگان از ولایتهای کندز و قندهار بودهاند.
در مورد حقوق زنان نیز بیشتر از ۸۰ درصد پرسششوندهگان ولایت قندهار توبیخ و لت و کوب زنان را به خاطر تمرد از قانون اسلامی یا بیاحترامی به سنت و فرهنگ افغانی تأیید میکنند.
گفتنی است که «قوم» یکی از مهمترین وسایل همسویی و جذب سربازان نیروهای امنیتی به طالبان بوده است. بارها سربازان نیروهای امنیتی افغانستان گزارش دادهاند که اگر در جریان وظیفه از گروههای دهشتافگن، بهویژه طالبان و رهبران آنها در میان سربازان انتقاد شده است، به عکسالعمل دیگر سربازان که خود را به لحاظ قومی و قبیلهیی منسوب به طالبان میدانند، روبهرو شدهایم. چون آنها تصور میکنند که انتقاد از گروه طالبان و رهبران آنها به معنای انتقاد از قوم آنهاست.