استخاره

نصیرمهرین

معرفی کتاب

نویسنده: بانو قمریلدا کرزی
موضوع: گوشه یی از سرگذشت دختران در افغانستان
صفحات: نودو دو صفحه
سال طبع: 2021
جای طبع: مونیخ. آلمان

همراه با ابراز امتنان از نویسندۀ گرامی بانو قمر یلدا کرزی، که کتاب استخاره را باجملات لطف آمیز برایم فرستاده است.
استخاره که از نظرنوع و حجمِ صفحات، داستان نیمه بلندی است، در ظاهرحکایت از سرگذشت وسرنوشت راوی یا خود نویسنده دارد، اما با فراخ دامن شدن رویداد ها، حاکی ازرنج ها واندوه های کتلۀ وسیعی از مردم افغانستان به ویژه در چند دهۀ پسین است .
راوی اززمان کودکی اش روایت می کند. از اینرو ازسرچشمۀ نخستین خاطرات بی آلایشانه و آرزومندی های کودکانه، می آغازد و دیده گی هایش را از مسیری که شرایط، اوضاع و احوال جامعه به آن سمت وسو داده است، در میان می گذارد.آرزومندی واشتیاق برای فراگیری درس در نخستین سالهای کودکی از اما مواجه شدن با محدودیت های سنتی ورفتارهای خشن، یأس انگیز و دل آزار، از یکسو و رفتن به مکتب و تبارز استعداد، دسترسی به کتاب ومطالعه از سوی دیگر، محوربازبینی پیامد ها وبرایند هر دو هنجار، در روایت های بعدی راوی چهره نموده است. صحنه ها و تصویرهایی که در این راستا از کودکان روستای غوربند شمالی و کودکان کابل در مسیرداستان ظاهر میشوند، به بهترین وجه، محدودیت های دامنگیر دختران در افغانستان را به نمایش میگذارد. هنگامی که با بهره مندی از امکانات شهری، و فضای مناسب خانواده، پله های رشد و پرورش را پشت سر می گذارد، دلسوزی اش به کودکان بازمانده از درس وتحصیل در دهات، به سوی راهجویی و مخالفت با محدودیت های دست وپاگیر وسنت های تبعیض آمیز وناپسند، ره می برد و دارندۀ پیام های تغییرجوی میشود. اما دیری نمی گذرد که وطن اش را با مصیبت های بزرگتر، آسیب زا و فرار دهندۀ کودتا مواجه می بیند. ” از آن پس در یک کشمکش روانی بزرگتری” به سر می برد. گرفتن تصمیم برای بیرون شدن از وطن، رفتن به سوی پاکستان، رسیدن به آلمان، به ابعاد خاطرات و روایت های حاکی از درد و رنج در داستان استخاره می افزاید. صحنه ها وتصویرها چنان واقعی روی کاغد آمده اند که برگ های کتاب با بسا ازمهاجران هم سخن شده و می گوید: این حکایت و حدیث توست که میگویم.

داستان واقعی با طنزی به پایان میرسد که شایستۀ یک داستان موفق است:
باری در یکی از روزهای امتحان های صنف دوازدهم، راوی که اول نمرۀ صنف نیز است، پرسش های مفتش را در حضور معلم و معاونۀ مکتب موفقانه پاسخ می گوید. دقایق بعد خدیجه جان مفتش در غیاب راوی، برای دیگران می گوید که “مه فال این دختر را دیدم و استخاره کدم که ای دختر یک چیزی میشه، به یک موقف بلند میرسه ویک آیندۀ درخشان میداشته باشه.”
آری، سالها می گذرد، معاونۀ مکتب، راوی ویا اول نمرۀ صنف سالها پیش را، روزی در میان تعدادی که منتظر دریافت کمک ازدفتر کمک های اجتماعی (“سوسیال امت”Sozialamt) در یکی از شهر های المان بودند، می بیند و تبسم معنی داری میکند. . .  استخاره!
^^^

You may also like...