داد خواهی در زمانۀ بیدادگر

مهرین۲

نصیرمهرین

نگریستن به تاریخ جوامع بشری از این دریچه که در آنها برای بهبود خواهی و دادگری سعی شده است، چهرۀ تاریخ بیدادگری و جفاورزی را نیز نشان میدهد. وقتی به تاریخ این چند سدۀ پسین سرزمین ما هم نگاه شود، تاریخی را می یابیم، حاکی از بیدادگری و دادخواهی.

تردیدی نیست که بیدادگری در همه جا سخن خویش را گفته و به آن وفادارانه عمل نموده است. اما دادخواهی و دادگستری، صدای داشته گاهی خفته درسینه و گاهی فریاد عصیانگرانه. گاهی منفرد، در شعر، در مقاله وکتاب شاعر ونویسنده و گاهی متشکل، با حضور جمع بیشتر. حضور در صحنه های سیاسی، نظامی وفرهنگی.

گاهی نیات وآرزوهای رستن از بیدادگری اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی، دنبال تحقق آرمان های بوده اند، که در فرجام خویش بیدادگری را گسترش و ژرفا داده است. حتا سر آن آرمان خواهان و کتله های وسیعی از انسانها را ربوده است که در معرض بیشترین بیدادگری بوده اند.

این تاریخ بیدادگری و زحمات داد خواهانه، هنوز به درستی شناخته نشده است. چهره های ویژۀ تاریخی آن با شفافیت معرفی نشده ست. پس جای تعحب نتواند بماند اگربیدادگری و جفاورزی با تمام ابعاد آن در چهره های مختلف به عمر خویش ادامه داده است.

با پذیرش این نیاز که چهره های مختلف آن که در افغانستان، جفاورزی و مردم آزاری روا داشته اند، باید شناخته شوند.

بیدادگری بیش از پانزده سال پسین، عوامفریبانه ترین نظامی را معرفی نموده است که از دست زدن به معجون مرکب های نا سازگار شکل گرفت و در عمل ماشین جفاورزی، حق تلفی، جهل وتعصب، عوامفریبانه ترین شیوه ها را به کمک طلبید.

ویژه گی گرداننده گان چنین جفاورزی تنها این نیست که دست چین ها ودست پرورده های قدرتمندان را نماینده گی می نمایند، بلکه دراین هم است که با بهره مندی از پولهای سرشار، از آنچه زیرنام کمک به مردم افغانستان، کمک به بازسازی و . . . سرازیر شد، قدرت خویش را شکل مافیایی دادند.

ویژه گی بی همتای آن در این کارکرد نیز است که جامعۀ محتاج به رهایی از شر ومصیبت تروریسم را با مهارت تحصیل یافته گان محیل، همچنان در زیر تیغ تروریسم نگهداری نمود و به فعالیت های پرداخت که هوشدار دهندۀ صاف کردن جاده برای کشتار های جمعی و کوره های انسانسوزی میباشد.

مخالفت با این رفتارظالمانه وخیانت آمیز با چنان گسترده گی در رسانه های گروهی بازتاب یافته که حتا اندک بیشتر به آن اگر بپردازیم، تکرار مکررات خواهد بود.

فریادهای فردی وجمعی علیه همیاری وهمدستی با تررویسم و نکوهش گسترده وروبه تزاید حکومت حامدکرزی و “وحدت ملی” برگهای بی شماری اند از داد خواهان.

در راستای تلاشهای داد خواهانه دیده شده است که مواردی در آ؛از کار،آب یأس برامید های گرم جوانان ریخته است. نمونۀ آن جنبش ضد تقلب سال 1393است.جنبشی که علیه تقلب به راه افتاد، می توانست خوب راه برود، راه ورسم خردمندانه و گزینش های مدنی را برجسته نشان دهد، فرهنگ تقلب وخیانت را به همه جا ببرد و محکوم نماید، خیانتکاران و سؤ استفاده گران را تا دروازۀ محکومیت عملی دنبال نماید و. . . آری می توانست این وظایف را در دستور کار خویش قرار بدهد، به شرط آنکه از جنبش تقلب، درکی میداشت مبنی برمخالفت با همه تقلبکاران و قدرت طلبانی که با معامله گری اخته شده اند. دیدیم که این معامله گران از جنبش تقلب به عنوان پلۀ نردبان قدرت شرم آمیز بهره گرفته و روی آن پای نهادند.

جنبش های پسانتر با محتوی داد خواهانه، نشان دادند که طرف امیدوار بودن را نباید کم گرفت. جنبشی که با عنوان روشنایی قدم بلند کرد، روشنایی شد. روشنایی برای انبوه دادخواهان با تمام کودکی ونوپایی خویش. حکومتگران بیدادگر، متوجه اهداف داد خواهانۀ آن بودند. اگر آنجا تروریست اجاره واستخدام نمودند تا خون بریزند، وجنبش روشنایی را بترسانند، دیدیم که قدم های جنبش روشنایی استوارتر از بچه ترسانک های نهادهای ضد امنیتی حکومت است که امنیت آفرینی را به گروگان گرفته اند.

تصور می شود که خیزش دوهفتۀ پسین، از آن خیزشهای داد خواهانۀ است که به مردم آشکارا نشان میدهد تا کارد خونین وزهرناک حکومت جفاورز را در استخوان های خویش تحمل نکنند. این جنبش اعتراضی و داد خواه فریاد مردمی است که هر روز حکومت خائن و برادران تروریست اش، جان خود وفرزندان شان را می گیرد.

اما انتظار بر آورده شدن همه آر زو های تراکم کردۀ مردم از آن، به همان اندازه اشتباه آمیز تواند بود که اگر خود پیشگامان جنبش نیز در چنان تصوری باشند. تصوری که با این جنبش و در این نزدیکی ها بتواند به بیدادگری پایان دهــد. در واقع جنبش تغییر نیازمند است تا تفاوت توان ایام کودکی را با نیروی دوران جوانی وپختگی دریابد. پختگی آن بستگی دارد به درک وتشخیص درست جنبش های که تا حال از طرف سایر داد خواهان به راه افتاده است. بزرگترین و بهبودخواهانه ترین عنصر در این زمینه، تحمل سایر داد خواهانی است که به اجزای متشکلۀ افغانستان پیوند دارند. به سخن دیگر، همزمان با توجه به عامل ونقش عنصر قومی وملیتی درافغانستان، در زیر سایۀ آرزوهای فراقومی و بربنیاد احترام اجزا، مخالفت با برتری جویی، کنار نهادن عناصر معتاد به داشتن قدرت ومعامله گری، صفوف جنبش ها مستحکم و گسترده تر گردد.

داد خواهی در این زمانه، اگر دریافت جوانب حکومت ستم گستر را مطالبه و معرفی نموده است. توجه داریم که ابعاد خیانت این حکومت روز تا روز شناخته شده و اشکال نفرت را نیزبار آورده است. مهم وبیش از همه مهم، دسترسی به آن ابزار تمدنی است که اجزای جدا افتاده از هم را متشکل نماید.

سخن بی جا نتواند بود اگر یادآورشویم که تا هنگام دسترسی جنبش ها به چنین ابزاری ویا رسیدن به دورۀ بلوغ، عقب نشینی های از روی ناگزیری، کارهای بی سروصدا ولی بسیار مهم واساسی، حفظ موارد کوچک مورد اختلاف ولی حل مسائل اساسی، رعایت تشریک مساعی، همواره پیشگامان جسور جنبش کنونی را به سوی خویش دعوت می نمایند.

اگر برای مردم ما از امیدواربودن پیامی می دهیم، اگر نیاز حتمی است که حکومت فاسد و تروریست پرور به ابعاد خیانت ادامه نداده و دورۀ خیانت آمیزش پایان بیابد، نیاز به آن است که این جنبش ها روشنایی راه شوند.

You may also like...