محمودی پروردهٔ فقر ومدافع تهیدستان

دکتر شمس الحق آریانفر

%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%b1%d8%ad%d9%85%d9%86_%d9%85%d8%ad%d9%85%d9%88%d8%af%d9%8a

ازعبدالرحمن محمودی می گوئیم:‌ بزرگ برادر خانوادهٔ محمودی، كه حزب «خلق» را در روزگار دموكراسی شاه محمود خان ایجاد كرد وموسس نشریه «ندای خلق» است؛ نه عبدالرحیم محمودی كه بعدازسال‌ها همكاری با برادر بزرگ وتحمل زندان وشكنجه ها، دردهه دموكراسی حركت مائوتیستی «حزب دموكراتیك نوین» را تاسیس نمود وجریده «شعله جاوید» را به راه انداخت.(1) اگر فرصتی بود درزمان دیگر به این نیز خواهیم پرداخت.

عبدالرحمن درسال 1288 دركوچهٔ تنورسازی شهركابل زاده شد. پدرش مامور پایین رتبه دولت بود وپدركلانش دكان كتاب فروشی داشت.

عبدالرحمن نخستین آموزش ها را نزد پدركلانش فرا گرفت. شامل مكتب ابتدایی كوچة‌ تنور سازی شد. درهمین روزگار شخصی به نام حكیم محمد ابراهیم خان، كورسی را درطب یونانی ایجاد كرد كه عبدالرحمن نیز شامل آن گردید. بعد از آن شامل مكتب رشدیه شد.

مادرش وفات كرد. به عنوان فرزند بزرگ خانواده، تلاش كرد تا پدر فقیر را درمخارج زندگی یاری نماید. به قولی: «چوب فروشی مي‌كرد، زغال می فروخت وبه هركار مجاز دیگر دست می زد تا حبه ودیناری بدست آورد وبه وسیلهٔ آن اطفال كوچك بازمانده ازمادر مرحومه‌اش را با نان خشك زنده نگهداردتمام لوازم وسامان قابل فروش خانه پدر را بفروخت تا از پول آن برای مدتی شكم های گرسنه خانوادهٔ خود را تا آنجا سیر نگهدارد كه زنده بمانند.»(2)

باتداوم همه مشكلات وفقر، آموزش را ادامه داد وشامل دانشكدهٔ طب كابل شد. درسال دوم فاكولته بود كه تخلص محمودی(3) را برای خود برگزید كه بعد از آن محمودی ها بلند آوازه شدند.

محمودی وسیاست

زندگی وروزگار وشرایط اجتماعی، محمودی را به سیاست كشاند. فقر وغربت وبیداد وبی عدالتی واستبداد بی حد وحصر هاشم خانی، محمودی وهرجوان خردمند وآگاه را به فریاد رسانیده بود كه از ژرفای جان توجه داشتند، خدمتی به خلق مظلوم وهردم شهید میهن نمایند.

محمودی باختم دورهٔ دانشگاه در 1316 طبابت را آغاز كرد. در 1320 درشفاخانه هرات مصروف خدمت شد ومدتی هم سرطبیب عقلی وعصبی شفاخانه علی آباد بود. درهمه این مدت توجه عمیقی به ناتوانان داشت وحتی بخشی ازعایدخود را برای مریضان ناتوان می پرداخت.

وقتی هاشم خان سقوط كرد و شاه محمودخان به قدرت رسید، مجالی به فعالیت های سیاسی میسر گردید. احزاب سیاسی ونشرات آزاد، یكی پی دیگر سربر آوردند.

حزب « ویش زلمیان» تاسیس شد، حزب «وطن » را میرغلام محمد غبار تاسیس نمود وعبدالرحمن محمودی حزب « خلق» را ایجاد نمود. كه این افراد درآن عضویت داشتند:

محمد نعیم شایان (منشی حزب)، مولوی خال محمدخسته، مولوی فضل ربی، عبدالحمید مبارز، داكتر عبدالله واحدی، محمدیوسف آیینه، نورعلم مظلوم یار، غلام احمد رحمانی، محمد طاهر محسنی، عبدالرحیم غفوری، محمدیوسف مهدی زاده، داكتر نصرالله یوسفی، سیداحمد هاشمی، محمدابراهیم، حفیظ الله عبدالرحیم زایی، داكتر عبدالاحد رشیدی، داكتر عبدالله رشیدی و…(4)

ارگان نشراتی این حزب جریدهٔ «ندای خلق» بود كه عبدالحمید مبارز مدیریت آنرا به دوش داشت. حزب وطن جریدهٔ «وطن» را داشت و حزب ویش زلمیان نشریهٔ «ولس» را.

یك جمعیت نیمه علنی دیگر نیز وجود داشت به عنوان «اتحادیه آزادی پشتونستان».. كه رهبری ظاهری آن را غلام حیدرخان عدالت ورهبری اصلی آن را داودخان داشت.

میرمحمد صدیق فرهنگ پیرامون ویژه گی های این حركات ونشریه های شان كه بازتاب دهندهٔ اهداف آنها بود چنین می نویسد:‌

«… هرسه جمعیت اصولاً از دموكراسی به شكل دولت پادشاهی مشروطه طرفداری می كردند. اما ازنگاه اسلوب ونحوهٔ تبلیغ تفاوت های بارزی دربین ایشان به نظر می رسیدمضامین «وطن» و«ولس» معتدل واستدلالی وطرز بیان «ندای خلق» تند وجذباتی بود.(5)

نگرشی برمحتویات نشرات ندای خلق این ویژگی را به روشنی بر می تابد: درسرمقالهٔ نخستین شمارهٔ ندای خلق، محمودی هدف خود را چنین مشخص ساخته است:

«این هفته نامه حصول حكومت خلق، توسط خلق وبرای خلق را به مردم نشان می دهد.

هفته نامه ما برای روی كار آوردن یك شورای اساسی آزاد، انتخابات آزاد، تامین تعادل اساسی دربین قوای ثلاثه، سعی ونشرات نموده ودرین ساحه خود رامدافع حقوقی خلق می شناسد.(6) ویا درزمانی كه نادرخان را پیوسته محصل استقلال معرفی می كردند، ندای خلق، سالگرد استقلال راچنین تبریك گفت:

«ندای خلق روز مسعود آزادی واستقلال وطن را به خلق كه مبارزین حقیقی ومحصلین اساسی استقلال وطن اند، تبریك وتهنیت می گوید.(7)

%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%b1%d8%ad%d9%80%d9%85%d9%86_%d9%85%d8%ad%d9%85%d9%88%d8%af%d9%8a

بیان محمودی تند وصریح بود. دریكی از مظاهرات دربرابر ارگ سلطنتی خطاب به سربازان محافظ ارگ چنین گفت:

« ما وشما برادریم، سینه ام سپر تیر شماست. اگر شما با برادران ملكی خود همدست شوید، كاخ استبداد ودشمن درجه اول كشورمان نابود خواهد شد.(8)

حزب خلق نه تنها نظام وسیستم را مورد انتقاد قرار می داد ، بلكه احزابی راكه بانرمش رفتار می كردند و سیاست های سازش كارانه داشتند را نیز به باد انتقاد می گرفت. البته آن روزگاری بود كه اندیشه های چپی، اندیشه مسلط روزگار بود وراه و روش پیشرو عنوان می شد كه نجات خلق ها را هدف خود می دانست وزوال استبداد وسرمایه داری واشرافیت رامطرح می نمود. محمودی كه راهی این مسیر بود، درطنزی، ماهیت احزاب دیگر را چنین به انتقاد گرفته است.

«… رئیس شركت: آنكه پول زیاد داشته ولی بی سواد باشد.

نویسندگان مرتجع ، یعنی نغمه سرایان بوستان مدیحه سرایی كه سیاه را با اعجاز قلم سفید سازند.
قانون مطبوعات: مال ارتجاع، میراث استبداد ومخالف دموكراسی
ویش زلمیان (جوانان بیدار) یعنی آنهایی كه هنوز درخواب غفلت اند.(9)

ندای خلق 29 شماره نشر گردید. درشماره 29 آن، مرام نامه حزب خلق در24 ماده به نشر رسید كه بعد از آن متوقف گردید و گرفتار سانسور دولت شد.

درین دوره دركنار احزاب ونشریه های آزاد، پارلمان منتخب به وجود آمد. اشخاص وشخصیت های ناموری دردورهٔ هفتم به شورای راه یافتند كه عبدالرحمن محمودی نیز ازجانب مردم كابل به پارلمان برگزیده شد.

درشورای سه دسته به وجود آمد. گروه محافظه كار كه به دستور دولت رفتار می كرد، گروهی كه خواهان به قدرت رسیدن داودخان بود وگروه سی نفری آزادیخواهان كه طرفدار مشروطه بودند وحكومت را دركارهای خلاف قانون، موردسوال وانتقاد قرار می دادند.(10)

بالاخره دورهٔ دموكراسی سركاری عهد شاه محمودخان كه از1325 تا 1332 ش ادامه داشت، به پایان رسید وداودخان به عنوان صدراعظم، حكومت استبدادی خود را آغاز نمود. مبارزان زندانی، احزاب منحل ونشریات آزاد متوقف گردیدند.

محمودی، شكنجه، زندان ومرگ

محمودی دركنار سیاست طبابت را نیز ادامه می داد. او كه خدمتگار مردم بود، می خواست خلق را نتنهاً از لحاظ فزیكی كه ازنگاه اجتماعی وذهنی وفرهنگی نیز مداوا ویاری نماید. اما این كار برایش آسان نبود. ازین كه گونهٔ ازدموكراسی حاكم بود ونمی توانستند قانوناً مانع زبان وبیان محمودی شوند، به تهدید وآزار او آغازكردند.

باری محمودی را به بهانهٔ این كه به بالین بیماری می برند، از شهر دور ساختند.لت وكوبش كردند وغرق درخون رهایش كردند كه زنده ماند.

زمانی هم به قول صدیق فرهنگ: «…یك نفر از اعضای این جمعیت «اتحادیه آزاد پشتونستان» به نام حسن شرق، دكتور محمودی را كه درشوری علیه محمد داود خان سخن رانی نموده بود، اختطاف كرده می خواست ازبین ببرد، اما موفق نشد ومحمودی نجات یافت».(11) این جمعیت آرزو داشت داودخان را به قدرت آرد.

یك بار دیگر هم به قول لطیف ناظمی درمجلهٔ ژوندون؛ «جلادان حرفه یی سپه سالار شاه محمودخان غازی؛ پدر دموكراسی سركاری، محمودی را مورد ضربه های كشنده قراردادند و مرام نامه حزب سری او را ازنزدش ربودند. به تعقیب این دسیسه شوم محمودیمرام نامه حزبی خود را درندای خلق نشركرد.(12)

محمودی درآغاز دورهٔ هشتم شوری، باردیگر مبارزات انتخاباتی پرشوری را به راه انداخت ودرمبارزات خود بیانات تندی را عنوان كرد. نظام تحمل نتوانست ومحمودی با شانزده تن دیگر به تاریخ 18 سرطان 1331 زندانی گردید. درین زمان شمار دیگری ازمبارزان دورة‌هفتم نیز زندانی گردیدند. عبدالحی حبیبی كه نیز درین شمار بود و به پاكستان فرار نموده بود، با شنیدن خبر حبس محمودی درهفته نامهٔ «آزاد افغانستان» خود چاپ پشاور چنین نوشت.

«دكتورمحمودی، مرد محبوب ولیدر وطن خواه مردم كابل كه دررستاخیز انتخابات به چنگ قصابان شاه افتاد، درزندان شاه به سر می بردبه سبب خرابی اوضاع صحی زندان وتكالیف جان فرسای سیاسی كه شاه محمودیان ودژخیمان داودی وظالمان شاهی به زندانیان می دهند، صحت آقای محمودی نهایت خراب است. شاید در اثر این تكالیف وحشیانه بمیرد.(13)

محمودی سالها درزندان ماند، اما هرگز تسلیم نشد وباوجود مریضی وتكلیف گرده ها، همچنان استوار ماند. می گویند: اندیشه های خود را با آب پیاز وچوب گوگرد می نوشت ودرگودال زیر بسترش پنهان می ساخت.

بالاخره دژخیمان سلطنت مركبات سیماب را درغذایش آمیختند تا به حیاتش خاتمه دهند. وضعیت صحی محمودی روز تا روز بدتر شد. گاهی درشفاخانه وگاه درزندان بود. وبالاخره درحالی كه تقریباً آخرین رمق های خود را می كشید، محمودی را به خانواده اش تحویل دادند.

محمودی اززندان، روی بستر مرگ به خانه اش رفت و دیری نگذشت كه بدرود حیات گفت و دولت از فریاد واعتراض یك آزایخواه نستوه ومقاوم نجات یافت.

پی نوشت:

1- دانشنامهٔ ادب فارسی، ادب فارسی در افغانستان، سرپرستی حسن انوشه، جلد سوم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375، واژهٔ محمودی.

2و3- حماسه هایی از قهرمانان سیاست و فرهنگ، پوهاند محمد کاظم آهنگ، کابل 1382، ص64

4- کاظم آهنگ، همان، ص71

5- افغانستان در پنج قرن اخیر، میرمحمد صدیق فرهنگ، ویرجینیا ایالات متحده امریکا، 1362، ص449

6 و7- کاظم آهنگ، همان، ص73

8- از خاطرات وچشم دیدهای کاظم آهنگ، همان، ص77

9- آهنگ، همان، ص74

10- صدیق فرهنگ، همان، ص448

11- فرهنگ، همان، ص449

12- آهنگ، همان، ص76

13- آهنگ همان 78

You may also like...