«نرنجم ز خصمان اگر برتپند»

منیژه نادری، هالند

برگردانی فارسی به دری

به نظر زبانشناسان و نظریه پردازان عرصهٔ زبان در بارهٔ دیالکت زبان که در فارسی «لهجه» ترجمه شده است،‌ با گویش زبان که آن را در زبان انگلیسی «اکسنت» میگویند، تفاوتهای وجود دارد.

«گویش» همان شیوه و روش ارایهٔ یک واژه با درنظرداشت منطقهٔ گویندهٔ زبان است و دیالکت بر علاوهٔ گویش،‌ به کاربرد واژه های خاص مناطق مختلف، فرق می کند. طور مثال در ولایات مختلف کشور، اصطلاحات خاصی وجود دارد که در ولایتهای دیگر آن واژه نا آشنا بوده و به آن مفهوم به کار نمیروند. اینجا به گونهٔ نمونه واژه های اصیل لهجهٔ بخشی از مردم غزنه را در نظر میگیریم که اصطلاحات دربرگیرندهٔ لهجهٔ تمام ولایت غزنی نیست:

«اَلــَو» به معنی آتش، تاقه- کلاه،‌ پیتو و یا استرگه- طویله، قدید- لاندی، دَونی- روسری، بسیچه-کودک، اَبَی- مادر، اَته-پدر، پتی- کُرد، اوگونی- آش، پِرکی- بولانی، جِرغات-ماست، مَردَره- خواستگار، ملور-تویانه،  چوزدوک- جزدک یا به اصطلاح مردم کابل «ججق»، چونده-موی بافته شده، چقیس-چقدر، کلدک-گونه یا کنار روی (شقیقه)، چقپراس-غالمغال، چموچ-کفگیر، تیرمی-هویج یا زردک، ترب- مُلی سفید، اَجی-مادرکلان، سِپیده-تخم مرغ، غوق-بقه، اشکنه-پیاوه و ….

این صورت استفادهٔ واژه ها برمیگردد به دیالکت یا لهجهٔ زبان نظر به منطقه که بدون شک این واژه ها در بیشتر ولایات دیگر کشور نامأموس خواهند بود و یا شاید شماری از آنها با تفاوت گویش در ولایت دیگری کاربرد داشته باشند و ما بدون شک میدانم که به جز از چند واژهٔ محدود، بیشترین شان واژه های زبان معیاری و زبان نوشتار نیستند.

من در چند ماهی که در ولایت غزنه زیسته ام، با گویش های متفاوت آن حتی در محدوده های چند کیلومتر مواجه شده ام که مردم هر قریه تفاوت گویش خویش را دارند که بر  تنوع فرهنگی شان در زبان می افزاید و مردم غزنی با مهارتی که در به اصطلاح خود شان «کـــَور» یا بذله گویی دارند، هر یک بر لهجه و گویش مناطق دیگر افسانه ها و لطیفه های ساخته اند که شنیدن هر حکایهٔ ایشان یک دنیا شهد و شکر دارد و باور دارم  که در سایر مناطق فارسی زبان و سایر زبانهای کشور نیز چنین ظرافتها و تفاوت ها هستند که بر گوینده گان و باشنده گان آن مناطق بیشتر آشکار میباشند.

جغرافیای قدیم کشور های افغانستان،‌ ایران،‌ تاجکستان و شهر های که شامل امپراتوری فارس بودند، شکل گسترده تر این قضیه را نشان میدهند که مردم محل های مختلف با استفاده از زبان پارسی در مناطق خود تفاوت های گویشی و واژگانی داشته اند ولی به هیچ صورت نمیتوان گفت که اینها به زبانهای متفاوت صحبت می کنند. همینگونه ما نمیتوانیم برای اهالی هر ولایت کشور به خاطر لهجه های متفاوت ایشان در زبان پارسی، لغتنامهٔ متفاوت داشته باشیم یا زبان شان را متفاوت خوانیم.

یکی از راه های آشنایی با لهجه ها و مقایسهٔ لهجه های مختلف زبان پارسی، گرد آوری و مقایسه اصطلاحات عامیانهٔ  مناطق پارسی زبان است. احتمال زیاد دارد که شماری از فرهنگیان ولایات مختلف کشور مجموعه ها یا رساله هایی از واژه های محلی و عامیانهٔ خویش تهیه داشته باشند و به همین گونه ممکن است باشنده گان نقاط و آستان های مختلف کشورهای ایران و‌ تاجکستان، فرهنگ های عامیانهٔ خویش را داشته باشند که اگر همه را کنار هم بگذاریم، شاید اصطلاحات فراوانی در میان شهر ها و قریه های این سه کشور پارسی زبان، مشترک باشند که همانا برمیگردد به مهاجرت های ساکنان قدیم این نقاط در گذشته روی جغرافیای سیاسی و منطقوی متفاوت.

همینگونه اگر لهجه های زبان انگلیسی را در مناطق مختلف انگلیسی زبانان در جهان به مقایسه بگیریم، متوجه میشویم که تفاوتهای در لهجه های انگلیسی امریکایی با انگلیسی بریتانیایی و استرالیایی و سایر نقاط جهان وجود دارد، ولی لغتنامه و دستور زبان ایشان از هم فرق نمی کند و همه انگلیسی زبان نامیده میشوند.

aa

برگه هایی را که در پیوست به این متن مشاهده می کنید،‌ جزوه یی صفحات آخر فرهنگ لغت هالندی به فارسی است که به کوشش افشین افکاری یکی از فرهنگیان کشور همزبان ما ایران گرد آمده است. با قدر دانی از تلاش شان در نگارش شماری از رساله ها و لغتنامه ها برای آموزش زبان هالندی میخواهم اشاره یی داشته باشم به یادداشت برگردانی(!) واژه های فارسی به دری که در گذشته در هیچ اثر با اعتبار زبان پارسی سابقه نداشته است .

واژه ها و مواردی که به آن پرداخته شده است، در بیشترین جا ها به خاطر عدم آشنایی گردآورنده با سطح زبان مرسوم مردم افغانستان بوده است یا اینکه همکاری که در زمینه مشوره داده است، از دانش لازم زبان برخوردار نبوده است. صرفنظر از شماری از واژه های که توضیح مربوطهٔ آن اشتباه معنایی و مفهومی دارد، اینجا یادداشت های در زمینه میگذارم که با یک نگاه گذرا به این ستون های «فارسی = دری» کتاب که در آخر فرهنگ لغت هالندی به فارسی گذاشته شده است،  اشاره شده است.

– شماری از واژه های زبانهای اروپایی که استفادهٔ آن در فارسی عام شده است، به حیث واژهء فارسی ذکر شده اند؛

– شماری از اصطلاحاتی  که احتمال دارد در زبان ادبی و نوشتاری فارسی در ایران از استفادهٔ آن خودداری شود،‌ به حیث واژه های پذیرفته شدهٔ ادبی در این ستونها به نظر میخورند؛

– توضیحاتی که اینجا منسوب به دری شناخته شده اند، واژه های غیر نبشتاری و یا ادبی را نیز در بر میگیرند که در افغانستان صرف در زبان عامیانهٔ سطح پایین مورد استفاده دارند؛

– نیاز به برگردان نامهای ماههای پارسی آنقدر جدی نبوده است چون در ادب و فرهنگ کهن ما کاربرد داشته و مردم افغانستان نیز با آن آشنایی دارند و در شعر و ادبیات بار ها با آن مواجه شده اند؛

– نیازی به برگردانی واژه های اصیل فارسی برای مردم افغانستان وجود ندارد و اگر قرار باشد این کتاب به مثابهٔ کتاب سواد آموزی فارسی به کار رود، آن بحث جدا خواهد بود.

در نتیجه توضیحنامهٔ اخیر کتاب که اینجا نشر شده است، افتضاحنامه ییست که اهل نظر و آگاهان مسئله را به حیرت می اندازد و چه خوب بود اگر به جای این ستون های طولانی، تنها به اصطلاحات عامیانه ای که در لهجهٔ فارسی ایران در کتاب پرداخته شده است، بسنده می شد.

aaaمن این یادداشتم را به مثابه یک فارسی زبانی که سواد و شناخت اندک از زبانم دارم، نگاشته ام و یقین دارم که اگر صاحبنظری به این مورد بپردازد، به مواردبیشتر اشاره خواهد کرد.

مسئلهء دیگر که در اروپا نسبت آگاهی اندک دست اندر کاران امور پناهنده گی دیده شده است، استدلال شماری از ترجمان های کم سواد یا بهتر بگوییم ترفند های ماهرانهٔ ترجمانها به خاطر بزرگنمایی شان با ادعای صحبت به سه زبان «فارسی»، «دری»‌و «تاجیکی» است که گویا با اندوخته های فراگیر شان بر سه زبان مسلط اند در حالی که هر سه یک زبان واحد و دارای یک دستور زبان و لغتنامه میباشد. ممکن است این کار افشین افکاری برای سهولت بخشیدن کار ترجمان های ایرانی بوده باشد که به فارسی رایج افغانستان آشنایی کمتر دارند و لی نباید برای سهولت کار ترجمان ها از یک زبان دو زبان ساخت  و به این گونه با ایجاد تردید و ابهام در اذهان جوانان پارسی زبان به ویژه افغانستان، مسئله را پیچیده ساخت.

قابل یاد آوریست که شماری از شاعران پارسی که امروز سرزمین شان پارسی زبان یا دری زبان خوانده نمیشود چون واقف لاهوری، رایج سیالکوتی، ادیب پیشاوری، اقبال لاهوری، بیدل، میرزا اسد الله خان غالب و .. به کدام زبان شعر می گفتند؟ پارسی یا دری؟!

و در اخیر می افزایم اگر شماری از گوینده گان زبان فارسی در افغانستان با واژه های ادبی این زبان آشنایی ندارند و از نافهمی های خود مرزی میان فارسی و دری می سازند،‌ درد خود را با آموزش زبان فارسی آرام سازند. ما چگونه میتوانیم زبان فارسی را به دو بخش فارسی ایران و دری مربوط افغانستان قسمت کنیم اگر سعدی و حافظ در شعر شان «دری» گفته اند و مولانا را شاعر زبان پارسی می خوانیم؟

به این بیت ها توجه شود:

هزار بلبل دستان سرای عاشق را

بباید از تو سخن گفتن دری آموخت

سعدی

***

از زبان حافظ:

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگه

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

=

ز من به حضرت آصف که می‌برد پیغام

که یاد گیر دو مصرع ز من به نظم دری

=

چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ

تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن

=

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را

=

شکرشکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود

=

بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو

به شعر فارسی صوت عراقی

***

ناصر خسرو:

اشعار به پارسی و تازی

برخوان و بدان یادگارند

=

نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

برون کن ز سر باد و خیره‌ سری را

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این قیمتی در لفظ دری را

…و به قول سعدی:

نرنجم ز خصمان اگر برتپند

کزین آتش پارسی در تبند

رویکرد:

سخنرانی استاد لطیف ناظمی

https://www.facebook.com/search/str/لطیف+ناظمی+پارسی+دری/keywords_search

 

ل ک ز d bab bb ص ba bc ژ

 

 

 

You may also like...