پرس و شنید با شریف سعیدی

محمد شریف سعیدی سرودگر هنجارآفرینی است که در سرایش غزل‌های فراموش‌ناشدنی و آفرینش منظومه‌های لبریز از درد و اعتراض و سه‌گانی‌های آب‌دار و نمکین، جای‌گاهی قابل تحسین دارد. سعیدی متون موزون و منثور ادب پارسی را سخت‌کوشانه و مسؤولانه خوانده است و با پیشنۀ شعر فارسی آشنایی فراگیر دارد؛ شعر و ادب زمانه و شاعران و نویسنده‌گان معاصر را نیک می‌شناسد و روی‌کرد آگاهانه و هنرمندانه‌یی به سیر تحولی و دگردیسی‌های شعر فارسی و شعر جهان دارد.

در این مصاحبه با پاره‌یی از دیدگاه‌های این شاعر ارج‌مند آشنا خواهیم شد:

گپ و گفت گلنور بهمن با محمد شریف سعیدی

س. سرایش را از کدام سال شروع کردید و تا کنون چند دفتر شعر چاپ شده و ناشده دارید؟

ج. از دورانِ ده دوازده‌ساله‌گی می‌سرودم. در چهارده‌‌پانزده‌ساله‌گی شعرهای مرا به صورت سرود و نوحه در مراسم تشییع جنازۀ شهدا می‌خواندند و گاه در مراسم‌های دینی نیز سروده‌های من خوانده می‌شدند. این سروده‌های اولیه صد در صد عروضی نبودند، اما موزون و دارای احساسات بودند. از هجده‌ساله‌گی شعر را به عنوان کارِ اول و مهم‌ترین دل‌بسته‌گی زنده‌گی‌ام پیش گرفتم و بیش‌ترین وقت خودم را روی خواندن شعر، فن شعر، معانی و بیان و بلاغت، نقد شعر، شرح و تفسیر شعر و مسایلی مربوط به شعر صرف کردم. در نوزده‌ساله‌گی شرح چهارده جلدی مثنوی از فیلسوف و عالم دینی و مولوی‌شناس مشهور آیت‌الله تقی جعفری را خواندم که برایم جالب بود. در آغاز دل‌بسته‌گی شدید به سعدی و شهریار داشتم و بعد بیدل و حافظ  و دیگر بزرگان را خواندم. تا کنون پانزده کتاب چاپ کرده‌ام که بیش‌تر در ایران و بعد افغانستان و بعد سویدن به نشر رسیده‌اند. سه مجموعه‌شعر و یک کتاب ترجمۀ شعر آمادۀ نشر دارم. کتاب ترجمۀ شعر از شاعر دانمارکی یحیا حسن به زودی نشر می‌شود.

س. چرا باآن‌که غزل‌سرای معروف و مهمی هستید، بسیار جدی به شعر منثور روی آوردید؟

ج. به نظرم هر شاعر، مالک، مهندس و کارگر یک معدن است. با کندوکاو در معدنِ طبع و اندیشۀ خویش به نگین‌های قیمت‌بهایی می‌رسد و سنگ‌های قیمتی را از میان سنگ‌زارها جدا کرده تراش می‌دهد و به به‌ترین و جذاب‌ترین شکل ممکن درآورده به بازار  ادب عرضه می‌کند. بعضی از معدن‌داران فقط به یک‌نوع نگین و سنگ قیمتی دست پیدا می‌کنند و همان  یک‌نوع را تراش داده به بازار ادب عرضه می‌کنند. بعضی‌ها سنگ‌های گوناگون و در قطع و اندازه‌های مختلف پیدا می‌کنند و آن‌ها را به اندازۀ خودشان شکل می‌دهند و به بازار عرضه می‌کنند. شاعر بزرگی مثل خیام از عمق کوه‌های ریاضی و فلسفه و حکمت و علوم زمانه‌اش به یک ساخت قیمتیِ کوچک به نوعی الماس خاص دست پیدا می‌کند. همان الماس‌ریزه‌های رباعی‌اش را تا می‌تواند صیقل می‌دهد و زیبایش می‌سازد و برای بشریت به ارمغان می‌گذارد.

ابر آمد و باز بر سرِ سبزه گریست
بی‌ بادۀ گل‌رنگ نمی‌باید زیست

این سبزه که ام‌روز تماشاگۀ ماست
تا سبزۀ خاک ما تماشاگۀ کیست

شاعری مثل مولانا هم معدن دارد و هم غواص ماهری است. او از یک طرف لعل بدخشانِ غزل‌های شمسی‌اش را صیقل می‌دهد و از طرف دیگر گوهرهای دریاهای معرفت، حکمت، عرفان، فلسفه و اخلاقش را سفته به ابریشم زبان می‌بندد و هم مشک‌های خوش‌بوی رباعی‌هایش را از ناف آهوان ختنِ خیال و فکر کشیده به دماغ مشتاقان ملکوت می‌پراکند. در تاریخ شعر جهان هم همین شیوه رفته است. شاعرانی بوده‌اند که در چندین قالب شعر گفته‌اند و شاعرانی‌که فقط یک قالب را آزموده‌اند و همان‌جا خویشتن را شرح کرده‌اند. حضرت بابا طاهر عریان دوبیتی‌سراست؛ حضرت فردوسی مثنوی‌سرا؛ بیدل بزرگ استاد غزل است و در مثنوی بیداد می‌کند، در رباعی با شکوه است و الخ…

در میان شاعران معاصر، سهراب سپهری شعر آزاد را باشکوه می‌سراید؛ اخوان ثالث در نیمایی و کلاسیک استادانه شعر می‌گوید؛ فروغ فرخ‌زاد در غزل و مثنوی و نیمایی و آزاد اثرهای ماندگار دارد؛ استاد واصف باختری در قصیده و غزل و نیمایی و سپید استادانه شعر می‌نویسد؛ پرتو نادری، قهار عاصی ، سمیع حامد، رضا محمدی و… در قالب‌های مختلف کارهای خوبی دارند. البته در تنوع قالب‌ها در شعرهای خودم نوعی دل‌بسته‌گی مطالعاتی من نسبت به شعر و داستان نیز بی‌تأثیر نبوده است. در تعدادی از غزل‌های من شیوۀ داستان مینی‌مال رعایت شده است. داستانی در پنج بیت چنان‌چه در غزل قطار و… مطالعات هایکو و دوبیتی و رباعی و شعرِ کوتاه اروپا مرا به سمت سه‌گانی کشاند. همین‌طور مثنوی‌های بلند و منظومه‌ها به نوعی به مطالعات من در شعر و نثر ربط می‌گیرد. به نظرم هر قالب جای خودش را دارد و حال و هوا و ظرفیت خاص خودش را، وقتی من می نویسم:

گرگ

جنگل را تقسیم کرد

کانگرو در خودش خانه ساخت

این همان انتقاد آنی و لحظه‌یی من نسبت به سیاست تبعیض‌آمیز حکومت در افغانستان است، اما وقتی این مسأله را مشروح‌تر و مدلل‌تر و با تحلیل و مصداق‌های فراوان  می‌نویسم می‌شود «”غنی نامه» در صد و سی بیت.

در من خیالاتی است که باید غزل شوند و غزل می‌شوند، فریادهایی استند که باید بلند بلند گفته شوند و به مثنوی‌های بلندی مثل «دیوانه‌گی» و «غنی نامه» بیانجامند. دردها و سخن‌هایی استند که باید منظومه شوند مثل: «الف لام میم دال»، «بینی بریدۀ ام‌المومنین»، «هزاره بادام‌ها» و… گاه هم شهاب‌های ساقبی از شادی و غم استند که تبدیل به سه‌گانی‌ می‌شوند:

هی مگو که قار قار می‌کند

تو زبان زاغ را نخوانده‌ای

عاشق است و یار یار می‌کند

س. اگر بدون کرنش سخن بگویید اکنون خودتان را در کدام پلۀ شعر ام‌روز افغانستان می‌بینید؟

ج. به نظرم این منتقدان، استادان مسلم ادبیات و خواننده‌گان جدی شعرند که هرکس را سرِ جای خودش می‌نشانند. من تلاش خودم را کرده‌ام که کارهایم از نظر خودم قابل قبول باشند. تعیین جای‌گاه شاعری خودم توسط خودم بسیار مشکل است. بزرگی گفته بود در افغانستان شاعر درجه دو اصلن وجود ندارد، همه شاعران ما درجه یک استند. اگر چرخۀ خشونت و خودباوری کاذب به همین صورت که هست ادامه پیدا کند، دیری نخواهد پایید که شاعران ما نیز سه‌ستاره و چهارستاره و پنج‌ستاره شوند؛ مثل جنرال‌ها و هوتل‌ها. از این نیمه‌طنز اگر بگذریم من به آیندۀ ادبیات وطنم به‌شدت امیدوارم و به قول معروف به غربال‌به‌دستانی که در راه‌اند.

س. نگاه انتقادی شما به غزل سه دهۀ پسین افغانستان چه‌گونه است؟

ج. نقد زیادی ندارم. غزل ما در سه دهۀ اخیر خیلی قوی راه آمده است. ضمن شکل دادن یک جریان، جان‌های بی‌قرار خاصی نیز دارد. اکثر شاعران ما از قالب غزل استفاده کرده‌اند و خوب هم استفاده کرده‌اند. شاید اگر مشکلی باشد مشکلی در ایجاد زبان و سبک فردی است که من امیدوارم با سخت‌کوشی، گوشه‌گیری، کشتی‌گرفتن با خویشتن، بر سایۀ خویش غالب شوند. با همه قدرتی که در زمینۀ غزل داریم ما هنوز نسبت به پیش‌کسوتان غزل پارسی پس استیم. حق این است که از میان موج‌های سی‌ساله چهره‌های شاخصی پیدا شوند. در بین جوان‌هایی‌که در اواسط این دوره شروع کرده‌اند چهره‌های مساعدی دیده می‌شوند که امکان طرح نو در انداختن را نزدیک می‌کنند.

س. در بارۀ کارها و آفرینش‌ها و کتاب‌های تازۀ خویش حرف بزنید.

ج. به سرودن شعر و ترجمۀ شعر بیش‌تر از زنده‌گی خودم اهمیت می‌دهم. سه مجموعه‌شعر آمادۀ چاپ دارم. یک مجموعۀ ترجمه که به زودی نشر می‌شود. شعر سویدن را می‌خوانم و از میان سه‌صد شاعر سویدن باید پنجاه نفر را انتخاب و در دانش‌گاه اوپسالا این پنجاه شاعر را ترجمه و به فارسی زبانان معرفی کنم. کار مهم و دشواری است. برای مجلات مختلفی در کشورهای مختلف مطلب می‌نویسم. با اتحادیۀ نویسنده‌گان سویدن هم‌کاری دارم. برنامه‌های نقد و تحلیل شعر هفته‌گی ما در شهر اوپسالا به صورت منظم پیش می‌رود. کنگرۀ سالانۀ ادبیات پارسی را با جدیت پیش می‌بریم و سالِ یک‌بار سه کشور فارسی زبان، افغانستان، تاجیکستان و ایران را در یک کنگره گردِ هم می‌آوریم. برنامۀ ام‌سال ما رمان پارسی است و از افغانستان جناب تقی واحدی نویسندۀ ارج‌مند و صاحب شاه‌کارِ «گلیم‌باف» میهمان برنامۀ‌مان استند. از ایران جناب حسن میرعابدینی نویسندۀ کتاب‌های تحقیقی در زمینۀ ادبیات داستانی و از تاجیکستان جناب شمس‌الدین صالح در بارۀ رمان تاجیک سخن خواهند گفت. در کنار این مسایل  به کار تدریس مشغولم و شغل شریف من معلمی است.

س. سه‌گانی‌های شما از قدرت و گیرایی غزل‌ها و شعرهای منثور (سپیدِ بلند)تان برخوردار نیستند، چرا دامن سه‌گانی را رها نمی‌کنید؟

ج. غزل یک هزار سال عمر دارد، شعرِ نو هم نزدیکِ یک قرن اما سه‌گانی تازه شش ساله شده است. خواننده‌گان سه‌گانی هنوز شناخت دقیق از سه‌گانی ندارند و انتظارات‌شان هنوز ساختارمند نشده است. کلن قالب جدید در هر زبانی در آغاز دشمنان زیاد دارد. آهسته آهسته دشمنان به دوستان تبدیل می‌شوند. غالب دشمنی انسان‌ها با هم‌دیگر از روی این است که هم‌دیگر را نمی‌شناسند. اگر سربازان دو جبهۀ متخاصم هم‌دیگر را در یک کلوب شادخواری شبانه ملاقات کنند، بسیار ممکن است که عاشق هم‌دیگر شوند، اما از آن‌جا که از پشت دوربین تفنگ هم‌دیگر را دیده‌اند باهم دشمن‌اند. من به قالب سه‌گانی به‌عنوان یک قالب علمی، با بوطیقا و نمونه‌های خوب باور دارم. برای اولین‌بار در شعر پارسی یک قالب کوتاه معرفی شده است، تحلیل و ارزیابی علمی شده است و نزدیک به هزار شاعر به  استقبالش رفته و یک مجموعۀ شش‌جلدی در یک طرح واحد به‌عنوان آغاز معرفی این قالب نشر وتوزیع شده است و مورد استقبال شاعران و استادان ادبیات – و بیش‌تر در ایران – قرار گرفته است. من مطمین استم اگر شاعران ما این قالب را استفاده کنند، بسیار خیالات خوب و فکرهای خوش‌شان زنده و بسیار جرقه‌‌های‌شان جاودانه خواهند شد. من به آیندۀ قالب سه‌گانی امیدوارم. مجموعۀ جدید سه‌گانی‌ام به‌نام «جای باران خالی» توسط انتشارات گفتمان معاصر در تهران نشر شده و مورد استقبال خوب هم قرار گرفته است. ما امیدواریم طرح سه‌گانی و نشر این سری کتاب‌ها در سال آینده به‌عنوان مجموعه‌کتاب سال در ایران اعلام شود.

س. چه پیشنهادهای تازه برای شاعران جوان افغانستان دارید؟

ج. اول خواندن شعر پارسی و تسلط ویژه بر یکی دو شاعر؛ دوم تسلط به بوطیقا و فن شعر؛ سوم تلاش فروان برای رام‌کردن زبان و صیقل‌دادن روح زبان به شیوۀ فردی خویش؛ چهارم آشنایی با شاعران خوب جهان، به صورت پروژۀ بلندمدت و مطالعۀ همه شاعرانی که جایزۀ نوبل گرفته‌اند و شاعرانی‌که جایزه‌های مهم جهانی گرفته‌اند (به جوایز در کشورهایی که ادبیات دولتی و مافیایی دارند اعتباری قایل نیستم)؛ پنجم خواندن کتاب را جزو غذاهای مهم برای تولید انرژی برای خلق شعر مهم می‌دانم، خواندن رمان و ادبیات داستانی بسیار خوب است؛ ششم ورزش روزانه یا تمرینات روحی مثل یوگا و مدیتیشن، خیلی از شاهکارهای مذهبی و ادبی با مدیتیشن رابطه عمیق دارند؛ هفتم از پرکاری پرهیز کنند و روی کارهای‌شان بسیار بسیار بسیار کار کنند، تنها با خلق اثر کار شده است که آدم جای پا پیدا می‌کند، خیام با یک رباعی جهان گیر شده است.

س. تازه چه کتاب‌ها را خوانده‌اید؟

ج.  به سه زبان انگلیسی، سویدنی و فارسی کتاب می‌خوانم. البته اکثر کتاب‌ها ادبی استند. به تازه‌گی به فارسی رمان طبل حلبی اثر گونترگراس برندۀ نوبل 1999 را خواندم که شاه‌کاری پر از شعر و طنز و سخن است. رمان آنا کارنینا اثر تولستوی را خواندم و باید این رمان را خیلی زودتر از این‌ها می‌خواندم اما نرسیده بودم. رمان بیگانه اثر آلبرت کاموس یا همان آلبرکامو را به سویدنی خواندم. رمان قاتل بی‌چهره اثر هنینگ مانکل نویسندۀ سویدنی را به سویدنی خواندم. طی یک‌سال گذشته موفق شدم بیش‌تر رمان و شعر بخوانم. برنامۀ دایمی برای کتاب‌خواندن دارم و تنها همین برنامه است که از همه برنامه‌های زنده‌گی‌ام به‌تر است.

You may also like...