پرس و شنید با نجیب منلی

نجیب منلی از زمرۀ سربرآورده‌گان شعر و ادب پشتو است و شعرها و نوشته‌های درخور توجهی به زبان فارسی هم دارند. جناب منلی در پیوند به زبان و ادبیات مرد صاحب‌نظر و دارای دیدگاه‌های جالب و مبتکرانه است. در هفته نامهٔ «پرونده» مصاحبه‌یی با این شاعر و نویسنده و مترجم گرامی به نشر رسیده است که ما را با قلم و شخصیت وی بیش‌تر آشنا خواهد می سازد.

گلنور بهمن

س: جناب منلی درود بر شما، لطفن بگویید که در کجا به دنیا آمده‌اید، در کجا درس خوانده‌اید و تا کنون چه وظایفی را با چه دست‌آوردهایی انجام  داده‌اید؟

س: روز نهم جوزای ۱۳۳۷ خورشیدی در شاه‌شهید کابل چشم به جهان گشودم. سه  سال اول مکتب را در مکتب دهاتی قریۀ کانِ ولسوالی روداتِ ولایت ننگرهار و از صنف چهار تا صنف دوازدهم در لیسۀ استقلالِ کابل درس خواندم. در سال ۱۳۵۵ خورشیدی به انستیتوت پل‌تخنیک کابل رفتم، ولی دیری در آن‌جا نماندم. فقط همین‌قدر پاییدم که چشمم با خط و زبان روسی آشنایی پیدا کرد. در ماه سرطان همان سال به فرانسه رفتم. در رشته‌های زمین‌شناسی و کمپیوتر دو تا ماستری به دست آوردم و با حلقات شرق‌شناسی سالیان درازی در تماس بودم. گاهی هم به پای درس استادان روان‌شناسی در پاریس حضور داشته‌ام (ولی پایان نامۀ ماستری خود را نانوشته، رابطه‌ام را قطع کردم).

مدت سی سال در انستیتوت زبان‌ها و مدنیت‌های شرقی پاریس به تدریس زبان پشتو پرداخته‌ام. در افغانستان در سمَت‌های مدیر تحریرات ریاست جمهوری، مشاور وزارت اطلاعات و فرهنگ، هم‌آهنگ کنندۀ روابط رسانه‌یی وزارت مالیه و مسؤول بخش فرهنگی شورای امنیت ملی کار کرده‌ام.

دست‌آوردهایی‌که در کارهای مختلف داشته‌ام همیشه محصول کار گروهی بوده که من آن را به خود نسبت نمی‌دهم. البته گاه‌گاهی که موفقیت‌هایی دست داده یا در ساحات کاری خویش موقف پیش‌گامی داشته‌ام (قوام بخشیدنِ بخش پشتو در انستیتوت زبان‌ها و مدنیت‌های شرقی پاریس، سهم‌گیری در مراحل ابتدایی توسعۀ سیستم کمپیوتری بیمۀ صحی فرانسه، بنیادگذاری شمارۀ استاندارد بین‌المللی کتاب در افغانستان) احساس خوبی داشته‌ام.

س: از نوشتن و سرایش به زبان‌های پشتو، فارسی و فرانسه‌ چه حس‌های متفاوت برای شما دست می‌دهند  و تاکنون چه آثاری به این زبان‌ها نوشته و آفریده‌اید؟

ج: گاهی به شوخی می‌گویم که رابطۀ من با زبان‌ها مانند رابطۀ من با زنان است. رابطه با مادر، با هم‌سر، با معشوقه و با دوست‌زن هم‌سانی‌ها و تفاوت‌هایی دارد. رابطه با مادر براساس نیاز زنده‌گی و محبت اولی است؛ رابطه‌یی بدون تکلف، ولی با حفظ فاصله‌ها؛ رابطه با هم‌سر طبعن بر عشق و محبت استوار است، ولی مسایل زنده‌گی روزمره، حتا لباس‌های چرکین! را در بر می‌گیرد؛ رابطه با معشوقه نوعی نشئۀ جوانی و لذت گناه را در بر دارد و با دوست‌زن احساس احترام آمیخته با خواسته‌های ناگفتنی و تحقق‌ناپذیر اساس رابطه را تشکیل می‌دهد.

پیوند من با زبان‌ها از همین قرار است. پشتو زبان مادری‌ام است. نیاز افادۀ احساسات اولی‌ام را این زبان برآورده می‌سازد. دری زبانی است که مرا با دنیای گسترده، بیرون از دایرۀ خانواده وصل ساخت، فرانسوی زبانی بود که مرا با دنیای علم و دانش، فرهنگ و ادب پیوند داد، انگلیسی تا حد زیادی زبان هم‌کاری‌های بین‌المللی بود و چند تا زبان دیگر که با آن‌ها رابطۀ دورتر و با زیبایی‌های‌شان کم‌تر آشنایی دارم.

چند تا شعر، چند تا داستان، چند تا نوشتۀ سیاسی به پشتو و دری، چند شعر، داستان، افسانه و مقاله به زبان فرانسوی بخش عمدۀ کار تخلیقی من است ولی بیش‌تر لذت از نقش پل‌سازی بین فرهنگ افغانی و فرهنگ‌های غربی (ترجمه) برده‌ام.

س: تاجایی‌که می‌دانم تسلط شما به زبان و ادب فرانسه قابل تمجید است، چرا تاکنون آثار تازۀ ادبی فرانسه را به فارسی و پشتو بر نگردانده و منتشر نکرده‌اید؟

ج: کاربرد واژۀ «تسلط» را از حسن نظر شما می‌دانم. من تا حدی به ادب و زبان فرانسه آشنایی دارم ولی زنده‌گی قسمی آمد که من همیشه غیر از عاشقی صد کار دیگر هم داشته باشم. کاری‌که در بخش ترجمه کرده‌ام نه بخاطر این بود که گویا من خود را مکلف به مأموریتی می‌دانستم. من تنها خواسته‌ام آن‌چه را دوست داشته‌ام به دوستانم بشناسانم. فقط همین.

س: وضعیت کنونی شعر و ادبیات افغانستان را چه‌گونه ارزیابی می‌کنید‌ و چه راه‌کارهایی را برای رشد و بالنده‌گی نسل نوِ نوشتار افغانستان مطرح می‌سازید؟

ج: شعر و ادب معاصر افغانستان هم در دری و پشتو و هم تا جایی‌که من می‌توانم درک کنم در دیگر زبان‌های کشور در به‌ترین موقعیت تاریخی قرار دارد. برایم جالب بود که دوستان ایرانی من کوشش می‌کردند، لذتی را که شعر ایرانی ام‌روز برای‌شان داده نمی‌توانست در شعر دری افغانستان جستجو کنند. شعر پشتو هم در سال‌های اخیر رشد قابل توجهی کرده است. البته یک مشکل عمده که ادب افغانی با آن مواجه است و هنوز نتوانسته راه حل معقولی برای آن دریابد همانا از دست دادن معیارهای زبانی است. مهاجرت‌ها، دوری از تاریخ معاصر ادبیات کشور، به میان آمدن فاصله‌ها بین فرهنگیان زبان‌های مختلف کشور، ادبیات افغانستان را با نبود معیارهای همه‌پذیر زبانی مواجه ساخته است. متأسفانه نویسنده‌گان و شاعران مطرح در نوشته‌های خود نارسایی‌های زبانی و نوشتاری فراوان دارند. مراکز تحقیقی و پژوهشی ما هم که نتوانستند در زمینه نقش خود را به گونه‌یی‌که نیاز است، بازی کنند.

ما ام‌روز راه بالنده‌گی (باز کردن هر چه بیش‌تر روزنه‌ها و دریچه‌ها به‌روی ادبیات جهان) را یافته‌ایم. اگر بتوانیم کیستی و چیستی خود را نیز با کمی صراحت دریابیم، باور دارم که شعر و ادب افغانستان می‌تواند در سال‌های آینده در قطار به‌ترین تولیدات ادبی جهان جای‌گاه خویش را تثبیت نماید.

س: لطفن بسیار کوتاه آثار چاپ شده و چاپ ناشدۀ خود را معرفی کنید و بگویید که در حال نوشتن کدام آثار تازه‌یی استید؟

ج: «اورونه زنځیرونه» مجموعۀ اشعار پشتو، «کتاب فروش» مجموعۀ اشعار دری، «گیسو و هزارخانه» کوشش باز نویسی افسانه‌های مردمی پشتو به زبان فرانسوی، «چتری» ترجمه داستان‌های کوتاه فرانسوی به زبان پشتو، «نگاهی به شعر افغانی» ترجمۀ نمونه‌هایی از هزار سال شعر فارسی و پشتو به زبان فرانسوی، مجموعه‌یی از ترجمۀ اشعار عبدالباری جهانی به زبان فرانسوی، ترجمۀ داستان‌های کوتاه صفیه حلیم به فرانسوی، «د پښتو معاصر شعر بېلگې» ترجمۀ چند شعر پشتو به زبان انگلیسی، لغت‌نامۀ فرانسوی- پښتو و چند تا نوشتۀ خورد وریزۀ دیگر و نزدیک به یک صد مقالۀ سیاسی تقریبن کُل تولید چاپ شدۀ من است. مجموعۀ شعرها و ترجمه‌های اشعار بین زبان‌های پشتو، دری، انگلیسی و فرانسوی در انتظار چاپ هستند. یک مجموعۀ افسانه‌ها به زبان فرانسوی هم دارم که تا کنون فقط با چند تن از دوستان نزدیک خود در میان گذاشته‌ام.

س: در شعر نیمایی، شعر سپید، غزل و دیگر قالب‌های شعر پشتو از منظر نگاه شما کدام شاعران با تولید کدام آثار نقش ماندگار بر جای مانده‌اند؟

ج: به‌تر است این سوال را بی‌جواب بگذارم. در فارسی اشعار حافظ، بیدل، سعدی، خواجه عبدالله، سنایی، فردوسی، ایرج میرزا، میرزاده عشقی، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخ‌زاد، رهی معیری، سلیمان لایق، بارق شفیعی، واصف باختری و چند تای دیگر، در پشتو اشعار خوشال خان ختک، رحمان بابا، حمید مومند، عبدالقادر خان ختک، کاظم شیدا، حمزه شینواری، سلیمان لایق، قلندر مومند، پیر محمد کاروان، اسحاق ننگیال، عبدالباری جهانی و چند تای دیگر بیش‌تر وقت‌ها در پهلوی مجموعه‌هایی از شاعران غربی و عربی بیش‌تر اوقات کنارِ بالینم می‌باشند.

س: در پیوند به وضع تکامل شعر و ادب پشتو در دو سوی خط مرزی دیورند و دیگر نقاط جهان، دیدگاه خود را بیان کنید.

قبل از جنگ‌های افغانستان عمومن تصور بر این بود که شعر در آن سوی خط و نثر در این سوی خط وضع به‌تری دارد. با مهاجرت‌ها شاعران پشتو زبان این سوی خط با شعر و ادبیات جهان آشنایی بیش‌تر حاصل کردند و ساحۀ تجربۀ خویش را وسیع ساختند. از سویی هم در سال‌های اخیر سیاست‌های فرهنگی حکومت‌های مرکزی و حکومت‌های محلی پاکستان برای توسعۀ ادبیات زبان‌های ایالتی آن کشور مشکلاتی ایجاد کردند که در نتیجه پیش‌رفت ادبیات پشتو در آن سوی خط دیورند کم‌رنگ‌تر است. لذا گفته می‌توانم که ام‌روز ادبیات این سوی خط دیورند، هم در نثر و هم در شعر، پیش‌گام‌تر از آن سوی خط به نظر می‌رسد. و اما تخلیق ادبی پشتو در دیگر نقاط جهان با تفاوت‌های جدی عرض اندام می‌کند. نویسنده‌گان و شاعرانی هستند که از شناخت به‌تر ادبیات غرب در تخلیق هنری ادبیات پشتو جرأت بیش‌تر نشان می‌دهند (وکیل سوله‌مل و ایمل پسرلی  ازین دست نویسنده‌گان استند). ولی شمار دیگر، شاید در اثر نوستالژی وطن در دیار غربت، از تجربه‌های تازه، اگر داشته‌اند، بهرۀ چندانی در شگوفایی تخلیق‌شان نبرده‌اند و بیش‌تر به شگردهای سنتی روی آورده‌اند.

س: از نظر شما دقیقن شعر نیمایی و شعر سپید در کدام روزگار وارد حوزۀ زبان پشتو گردید و تاکنون شاعران پشتون کدام آثار ارزش‌مند سپید و نیمایی را خلق کرده‌اند؟

ج: اطلاق تعبیر «شعر نیمایی» بر شعر پشتو مورد چندانی ندارد. عروض «عربی-فارسی» در شعر پشتو نه قابل تطبیق است و نه تجربه‌های موفقی از تطبیق آن داریم. شعر پشتو اساسن وزن هجایی- فشاری (سیلابو تونیک) دارد. شاعران دیوان‌نگار پشتو که از سدۀ هفدهم میلادی بدین‌سو کار کرده‌اند غالبن قالب‌های شعری فارسی- عربی (غزل، قصیده، مسمط، ترجیع‌بند، ترکیب‌بند و…) را به کار برده‌اند ولی شعر مردمی پشتو قالب‌های سنتی خویش را با قوت تمام حفظ کرده است. این قالب‌های سنتی از شعرهای آهنگین بدون وزن و قافیه تا ترکیب‌های بسیار پیچیدۀ قافیه‌های به‌هم بافته را در بر می‌گیرد. ازین‌رو شعر آهنگین که قالب‌های سنتی فارسی- عربی را مراعات نمی‌کند از چندین قرن بدین‌سو در پشتو رایج است و نسبتی به نیما ندارد.

شعر کاملن سپید هم، با توجه به ماهیت «فشاری» (ْAccentual) شعر پشتو چندان جایی نگرفته است. شاعران معاصر که خود را از بند وزن و قافیه آزاد کرده‌اند، به قالب‌های سنتی نیز برنگشتند و به آزادسرایی رو آوردند. تقریبن همه شاعران معاصر در این عرصه تجربه‌های موفق دارند، ولی اگر قرار باشد از چند شاعر پیش‌گام یاد کنم، نام‌هایی چون سلیمان لایق، سعدالدین شپون، محمد صدیق پسرلی، حسینه گل تنها، صفیه صدیقی، پیر محمد کاروان، اسحق ننگیال و غفور لیوال پیش از دیگران به ذهنم خطور می‌کنند.

You may also like...