در مجلسی نشسته بودیم. یکی گفت، بیایید برویم بیرون! پرسیدم، برای چه؟ گفت: ـ برای هوا خوری! گفتم: ـ زمین را خوردی، هنوز سیر نشدی!؟ * الحمدالله تا بهحال با تمام گروههای سیاسی و اجتماعی افغانستان، کم و بیش آشناشدهایم و از مرام و نظرشان آگاههستیم. اما یگانه گروه فعال و جامعالگفتارات، که تا به حال حضورش را اعلام نکردهاست، «منابع موثق»هست! ... بیشتر بخوانید »
نامی نگذاشتم
نبشتۀ احسان سلام «باد برپنجره میزد؛ پنجره میلرزید در برابرباد. پنجره، پنج جره، جره میرود در برابر باد!» «نامش را خودت بگذار»، نام رمانی است که با چنین نثرشاعرانه و بازی هنرمندانه با واژه ها در بسترادبیات داستانی افغانستان ـ به ویژه رمان ـ زاده شد. در بخش نخستین رمان، راوی ـ نویسندۀ رمان ـ در تلاش نبشتن رمانش است. ... بیشتر بخوانید »
پای رفیق عدالت
احسان سلام پیش از ظهور القاعده، یکی از شاعران هراس افگن هنگام آماده گی برای عشق گذاری، در وصف محبوبش گفته بود:«هرعضو ز اعضای تو غارتگر دل هاست / ای آفت جان بهر کجای تو بمیرم !» این تردید شاعر ما را نگران کرد تا در باب ارزش عشقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اعضای بدن انسان پژوهش کنیم. بعد از ... بیشتر بخوانید »
دیپلوم شناس
چاشت روز، دروازۀ حویلیم سخت سخت کوبیده شد. سرخکانِ ترس تمام وجودم را فراگرفت و با خودم گفتم:« تباه شدم، سهم والی و قومندان نرسیده، به گمانم سگ های تریاکی را فرستاده که شیره و شربتم را چپه کنند.» با این وسوسه، چلپاسه وار به سوی در دویدم؛ تا دروازه را گشودم، سرخکانم فرار کرد و فریاد زدم: ـ آه ... بیشتر بخوانید »