نگاهی بر شنبهٔ خونین

۲ اسد ۱۳۹۵، کابل

در تجمع معترضان «جنبش روشنایی» در کابل، بیش از ۱۰۰ تن کشته و بیشتر از ۲۰۰ نفر زخم برداشته اند. آمار کشته شده گان به گواهی اشتراک کننده گان مراسم تدفین یادداشت شده است.

قرار اطلاع نخست، حمله به این تظاهرکنندگان توسط ۳ مهاجم انتحاری انجام شده که فرد اول توانسته بمب همراه خود را منفجر کند، اقدام فرد دوم ناقص مانده و سومین مهاجم انتحاری در اثر شلیک پلیس کشته شده است و گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) مسئولیت این حملات را به عهده گرفته است؛  ولی بعدن گزارشی ویدیویی به نشر رسید که دیده میشود بعد از حادثهٔ انتحاری ها، شماری هم بر اثر شلیک گلوله جان باخته اند.

واکنش ها:

رضا محمدی۲

رضا محمدی

ادای دین من به شهدای دهمزنگ؛

سحر به خون تپیده سر نزد شب دراز را…
به خون به خون به خون ، به خون اقامه کن نماز را
به خون کبود کن رخ و فروغ ظهر را ببین
سواد صبح را ببین ،دروغ ظهر را ببین
ستاره ها ستاره ها ستاره های سوخته
گلوی خون چکان ما و این صد ای سوخته
به جستجوی روشنی زمان به فرق آمده است
دو قرن سرشکستگی به رعد و برق آمده است
دو قرن کوچ آمدن ، دو قرن لوچ آمدن
دو قرن هر قدر زدن قضای پوچ آمدن
دو قرن مبتلا به گور، دو قرن تلخ، ترش ، شور
دو قرن خیره سیاه ، دو قرن قتل عام نور
در انتظار آفتاب ، دو قرن اخته وطن
به لخته لخته لخته خون دو قرن مخته وطن
دو قرن اسب بی سوار و انتظار و انتظار
هزار چشم بی قرار و انتظار و انتظار
یکی به سینه طوق زر ، یکی به سینه خون سر
دو قرن زینه طوق زر ، دو قرن خینه خون سر
+
چه مفت قصه می کنم ، همه علایم تب است
به خون تپیده دیده ام ، ازین جهان من شب است
از انفجار غربت از قرون سنگ می رسم
دو قرن بغض خفته را به دهمزنگ می رسم
به خون من گدازه های استخوانم آمدم
به دوش من جنازه های دوستانم آمدم
ستاره ها ستاره ها ستاره های سوخته
ددان خواب برده و ردان خود فروخته
برادران خوانی ام مرا به خوان سپوختند
برادران خونی ام مرا به نان فروختند
به غور و نیمروز و خوست…. مرا به دو گرفته اند
به راه قندز و تخار مرا گرو گرفته اند
طلوع سر نمی زند که من به چاه مانده ام
در انتظار همسفر به نیمه راه مانده ام
شما کی اید گرگ ها ! که دینی است ننگتان؟
خدای خوب ما چرا نمی رسد به جنگتان؟
کدام مذهب است این ؟ که انتخار می کند
که قدرتش به قتل عشق افتخار می کند
ز دهشتی که سر زدی ترا هلاک می کند
دلاوران قوم من تو را به خاک می کند
یگانه ایم ملتی که درد و رنجمان یکی است
که قهر و خشممان یکی که جنگ و گنجمان یکی است
کسی که فتنه می تند به بین ما جذامی است
کسی که سور می کند به مرگ ما حرامی است
مجال لب به ابن جهل و بولهب نمی دهیم
از آفتاب زاده ایم و سر به شب نمی نهیم
مبادمان جنون رسد دم جنون رسیده است
دمیده صبح هر طرف ولو به خون تپیده است

* * *

 

سمیع حامد

سمیع حامد

«سر» به خانه آمده «پا» در خیابان مانده است
نعش ما را دیده عزراییل حیران مانده است

کودک از مکتب به گورستان رسیده مستقیم
توپک نارنجی او کنج میدان مانده است

دخترک بعد از پدر بین گدا ها در به در
مثل یک گنجشک زخمی زیر باران مانده است

میرویم آنجا برای فاتحه بعد از نماز
منتظر باشید! اینجا «ختم قران» مانده است!

با چنین وحشیگری با این همه خر تو خری
شک کند آدم که در این خاک انسان مانده است

هیچ راهی نیست غیر از ایستادن ضد ظلم
صبر کن! در جسم ما شاید کمی جان مانده است

* * *

مهرین۲

نصیر مهرین:

“هر فریبی بسته در نام خدا، ویرانگر است.”
بر زخم ها نمک می پاشند وبا کردارِعوام فریبانه و تبهکارانۀ خویش به ابعاد ویرانگری ها می افزایند. شما دغلبازان و شرکای تان که در این تصویر دیده نمی شوند، در تـــــــــــۀ دل نا پاک از رویداد جانفرسای دوم اسد در دهمزنگ، ابراز خوشنودی دارید. شما صلاحیت تغییر نام ها را ندارید. تغییر نام محل انفجار موضوع اصلی را کمک نمی رساند. شما با داشتن سیاست خائنانه، شرکای جرم کلیه افکار واعمال تروریستی استید. عوام کشور ما نیز از مکر وحیله وقرآن خوانی فریبندۀ شما آگاهی حاصل می کنند.
 مهرین ۲اسد
* * *

azizimaعزیز الله ایما:

آفتاب مرد!
آن گاه که شگوفه های “تبسم” دموکراسی را
از پشت دیوار ارگ چیدند
و “روشنایی” را در تاریکی دزدیدند

دیشب تمامِ شب خوابم نبرد. همراه با مادری که پاره‌های تنِ فرزندش را نیافته‌بود و نامِ جگرگوشه‌ش را در هیچ لیستی، گریستم. همراه با پدری که تازه از غربت برگشته‌بود و نمی‌خواست شانه‌های زیبای دخترش همیشه بارِ “افغانی پدرسگ” را ببرد، گریستم و گریستم.
دیشب تمامِ شب خوابم نبرد. از شرم آب شدم، وقتی شنیدم که نمایندۀ دایم غیرحاضرِ شورای‌ملی رو به دادخواهان می‌گفت:
“از دستِ شما پسرم از درس و سبق ماند!”
دیشب شبِ تلخ و تاریکی بود، وقتی می‌دیدم که کسانی فقط عیبِ مدیران مظاهره را می‌جستند و می‌شمردند. دوستی گفت:
“این‌جا بهشت نیست که همه پاکان و بیگناهان را گردِهم‌آوریم، تا به تبعیض “نه!” گویند.”

حاکمان باید بدانند، کسانی که رأی می‌دهند، خواهانِ پاسخِ پرسش‌های شان نیز اند. حاکمِ انتخابی امروز حق ندارد که در پشتِ دیوارهای بلندِ کاخ‌های کهنۀ ستم جاخوش‌کند.
تصورکنید که اگر در نخستین همایشِ بزرگِ مردمی بیست‌و‌هفت ثور، مسؤولانِ نخست می‌آمدند و از چندکیلومتری با بلندگو به خواست‌های معترضان – حتا با لکنتِ زبان – پاسخی می‌دادند، ما گواهِ رویدادِ خونین دیروز می‌بودیم؟
هنوز رییسِ ما، وکیلِ ما، وزیرِ ما و حاکمِ ما منشِ ستمگرانه و غیرِمسؤولانه دارد و رأی‌دهنده را رعیت و خود را راعی گمان‌می‌کند. از همین‌رو مردم در نگاه و چشم‌اندازِ پشتِ پنجره‌های کاخ و ارگ هنوز حقیر اند.
فقط دادخواهی و اعتراض است که چشم و چشم‌اندازهای بیمارانه را روشن و یا کور خواهدکرد.

ایما-۲اسد

* * *

 

You may also like...