پرتونادری
ای زخمهای باز تو فوارههای خون
باغ کدام عاطفه تاراج میشود
چون روی دامنت
یک آسمان ستارۀ خونین
افتاده روی خاک.
باغ کدام عاطفه تاراج میشود
چون روی دامنت
یک آسمان ستارۀ خونین
افتاده روی خاک.
ای سرزمین من!
من زخمهای باز ترا دست می کشم
من از گلوی قرن
فریاد خون گرفتۀ صدها جوانه را
در ذهن زندهگی
بیدار می کنم
من گریههای سوگ هزاران ستاره را
با چشم آفتاب
آغاز می کنم.
ای سرزمین من!
وقتی که زندهگی
از جادههای خون
با گاری شکستۀ سنگین اضطراب
تا سرزمین هیچ
پیموده می شود
در قابهای خالی دروازههای شهر
غول هزار فاجعه لبخند می زند
ای سرزمین من!
آن کیست
کیست
کیست
پشتارههای شرم
افگنده روی دوش
در سایهسار تیرۀ تاریخ
آیینه اش تمامی ابعاد مرگ را
در بر گرفته است