رمان دایی جان ناپلئون، یکی از آثار برگزیدهٔ صد سال اخیر ایران

در تارنمای بی بی سی میخوانیم:

رمان دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکراد از مجموعه آثار برگزیده صدسال اخیر ایران است که توسط بی بی سی فارسی بازخوانی می شود. فهرستی از این متون را اینجا می توانید مطالعه کنید.

ایرج پزشکزاد شیفته سعدی شیرازی است. جز اینکه درباره طنز فاخرِ سعدی کتابی نوشته، لحن و بیان و شیوه ای که در داستانهایش دارد،همان سیرهِ سهل و ممتنعِ شیخ اجل است.

این زیستن با سعدی، پاداشی هم داشته و اینکه همچون شیخ که بوستان و گلستانش در سرشتِ فارسی زبانان جای گرفت، دایی جان ناپلئونِ ایرج پزشکزاد نیز از سال ۱۳۴۹ که چاپ شد بر دل ایرانیان نشست و ضرب المثل های معاصری آفرید.

می توان گفت کتاب هیچ نویسنده ایرانی در صد سال اخیر این چنین مخاطب نیافته و شخصیت هایش در ذهن و زبان مردم نزیسته اند و در فرهنگ سیاسی اجتماعی ایران جای نگرفته است. دایی جان ناپلئون امروز به ژانری سیاسی تبدیل شده و با الصاق این نام نامی بر رفتار کسی، وصفی کامل و همه فهم از او ارائه می شود.

دایی جان ناپلئون روایت چهار پنچ ماهِ آخر زندگی پیرمردی سودایی مزاج در روزهای منتهی به شهریور سال ۱۳۲۰ و اشغال ایران از سوی متفقین است. نویسنده هوشمندانه تاریخی را انتخاب کرده که تقریبا ایران بی حکومت است و لابد طنز کوبنده کتاب که دامن گیر دولت نیز می شود، به کسی بر نمی خورد و می تواند در عهد پهلوی دوم به چاپ برسد.

دایی جان از طبقه اشراف جامانده از نظام قجری است و در عمارت اعیانی زندگی می کند که به خشت مردم ساخته شده و تمام این القاب را از جدش آقای بزرگ دارد که یک وقتی پانصد تومان آن دوره را در سینی نقره پیش کش ناصر الدین شاه کرد و لقب استسقاء السلطنه را قاپید.

دایی جان در جوانی افسر بریگاد قزاق بوده که به فرمان لیاخوف، مجلس مشروطه را به توپ بسته اما حالا خود را در شمار مجاهدین مشروطه می داند و مبارزی نستوه با انگلیسی ها در جنوب و فاتح جنگ های کازرون و ممسنی.

دایی جان راوی قصه های رفته از یاد است و حماسه هایی که شاهدی ندارند جز مردگان. با این حال مش قاسم،نوکر خانه زادش، به نمایندگی همه آنها که خیالشان را در رویای دیگران می بافند، حجت موجه تمام آن پهلوانی هاست که با صدای مشکوکِ مهمانی دایی جان سرهنگبرادر دایی جانلکه دار می شود و قصه با همین صدای مشکوک آغاز می شود.

اگر رمان دایی جان ناپلئون در همان نزاع طبقاتی بین اشراف قجری و طبقه کارمند و کاسبِ مدرن دوره رضاخانی باقی می ماند، شاید همان سال ۴۹ در قفسه های کتابِ انتشارات صفی علیشاه خاک می خورد.

اما ماجرا فقط نخوت اجدادی فروختنِ دایی جان به آقا جان شوهر خواهرش نیست. شخصیت های رمان هر کدام اعوجاج روحی ایرانیان را بازگو می کنند و نویسنده، نقشبندی دقیق است و مینیاتوری از رفتار ایرانیان می سازد. رمان دیالوگ محور است و هر صحنه همچون نمایشنامه ای پر از بگو و مگوست و با ادبیات فصیح عامیانه زیور شده است.

هر کدام از شخصیت ها چنان لحن و صدای منحصر به فردی دارند که انگاری پزشکزاد ضبط صوتی گذاشته و هر کلمه را بی ویرایشی ثبت کرده است. تکه کلامها جاندار است و در خاطره چندین نسل ماندگار شده و هنوز وقتی بشنویم دروغ چرا تا قبر آ آ آ ، مش قاسم در خیالمان قدم می زند.

با اینکه آدم های قصه از بالا و پایین جامعه و باسواد و بی سواد ها هستند اما نویسنده چیره دست، چنان گفت و گوها را کنار هم گذاشته که حتی بیتی از سعدی هم در خدمت طعن و هجوهای عامیانه قرار می گیرد. در ماجرای بریده شدنِ سنبل دوستعلی خان، یکباره اسدا لله میرزا شعر سعدی می خواند: یکی بر سر شاخ بن می برید/ خداوند بستان نظر کرد و دید. و این ذکر جمیل سعدی هم لابد بزرگداشت شیخ است در بهترین اثر طنز فارسی.

ادامه در سایت بی بی سی:

_106617319_pezeshkzad_b

 

 

 

 

برای مطالعهٔ این کتاب روی جلد آن کلیک نمایید.

Screen Shot 2019-04-28 at 00.58.18

 

 

You may also like...