ناقص العقل؟

یلدا صبور

‏‎اگر یک زن به ویژه زن افغانستانی، بخواهد به اندازه ی درد هایش فریاد بزند، تمام هستی فرهنگ مرد سالارانه میلرزد و به هم می ريزد.

اما او در طول تاریخ با تمام رنج و درد هایش خاموش بوده است ظلم و ستمي را که قشر تاريك انديشد، اجتماع برایش روا میدارد به ناچاری قبول میکند.باری هم که تنگنای بی رحم زنده گی او را میفشارد، دور از چشم عالم نشسته، تمام غصه های خود را به چند قطره اشک میسپارد.چند دقیقه بعد تر هم همین که آن قطره های اشک را با گوشه ی چادرش پاک کرد، دوباره مانند کوهی می ایستد و آماده ی برداشتن زخم دیگر و رنج دیگر میشود.در حالیکه هستند به قدر کافی مردانی که اگر نسیم از سمت دلخواه شان نوزد شانه ها ی شان از غم پايين مي افتد و با منظور «غلط سوق دادن غم »پی در پی به کشیدن سگرت، نوشیدن مشروبات الکولی ویا روی آوردن به چرس ….دست میزنند.بسیاری ها تا مشروب ننوشيده باشند جرائت صحبت کردن را ندارند

‏‎حالا همین موجود (مردی با چنین خصایل )، به جبین زن به جبین مقدس ترین موجود هستی(مادر)، با بی مروتی مٌهر ناقص العقلرا می زند!!

‏‎خاطرنشان می نمایم كه من این چند سطر را برای سید اکبر آغا(وزیر عدلیه ی امارت انسان ستیز طالبان)نمی نویسم.طالب مخاطب من نیست.زیرا از بزرگان شنیده ام و میدانم که به كله ي الاغ ياسين خواندن سودی ندارد. ‎درد من برخاسته از جامعه یی است که هنوز در مغز اکثر مردانش پوپنک های فرهنگ پوسیده ی مردسالارانه چنان جا به جا شده است که جای برای تفکر جدید و انسانی را نمی گذارد. ‎حتی یک تعداد آقایانی که از پُشت تریبون ها سنگ حقوق زن را به سینه می کوبند، در زنده گی شخصی و خانواده گی خویش هم مانند باقی ذلت زده گان، ستمگرانه برخورد می کنند.

‏‎نمیدانم این شکایت را به کجا ببرم؟

به درگاه خدایی که با کلامش (در قرآن مجید )وضاحت لازم را برای بنده گانش میسر نساخت؟

‏‎عقل من نمی تواند بپذیرد که خداوند با آن عدالت خدایی اش ميان بنده گانش فرق بگذارد.او بشریت را یکی، یکی با نیت حسنه ی خودش آفریده است.او خواسته است که بنده گانش همه او را یکسان پرستش نمایند.پس چرا باید پای عدالت خودش بلنگد و یکی را برتر از دیگری بداند.چرا باید یکی را ناقص العقل و دیگری را اشرف مخلوقات بنامد. ‎در کتاب «ملت عشق »آمده است که شمس تبریز در پیوند به درک قرآن چنین می گفت:

«قرآن را میتوان به چهار سطح خواند.سطح اول معنای ظاهری است.بعدی معنای باطنی است.سومی بطنِ بطن است و چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی گنجد.حالا آنانی که صرفن شریعت می نگرند و ماورایش را نمی بینند، معنای ظاهری را میدانند.طایفه ی صوفیان اما معنای باطنی را میدانند.اولیای کامل بطنٍ بطن را می دانند سطح چهارم را اما فقط عاشقان و پیغمبران می دانند.» *

‏‎حالا اگر از سخنان آسمانی به زمین خود مان برگردیم و نقش زن و مرد را در روزگار امروزی با در نظر داشت ریشه های فرهنگی، در جامعه افغانستانی ما در برابر هم قرار بدهیم، به وضاحت تفاوت های برجسته یی را می بینیم که عکس این ادعا «ناقص العقل »را ثابت میسازد.

‏‎اگر به درازای تاریخ میهن ما تا به جایی که دیده میتوانیم، بنگریم جنگ ساخته ی دستان مردان برای قدرت طلبی بوده است.در چند دهۀ پسین هر کدام به نام های مختلف (خلقی، پرچمی، جهادی، طالب، ویا درچهرۀ مافیای اقوام پشتون، تاجک ، هزاره و ازبک … ) برای قدرت طلبی و زر اندوزی جنگیده اند و دسته دسته لاله های خون چکان را به آغوش مادران انداخته اند.

‏‎به صراحت مي گويم، شما ها آدم کشته اید اما رنج استخوانسوز آنرا همین زن، همین مادر، همین ناقص العقلباید تحمل کرده و از یتیمان پرستاری کند.در حالیکه کمتر زنانی استند که دست شان به خون انسانی آلوده باشد. ‎امروز بی اتفاقی و به جان هم انداختن ملیت های مختلف نیز بیشتر ساخته ی دست مردان سیاسی است.

این است که من در این آشفته بازار نقش زنان را کمتر میبینم.

برعلاوه بسیار دیده باشیم که زنان تلاش میکنند صفا و صميميت در چارچوب خانواده برقرار باشد و فرزندان شان را به اتفاق و اتحاد تشویق میکنند. ‎مگر يك خانواده كوچكترين واحد يک جامعه نيست؟.

ای کاش بالاخره سیاستمداران روزگارما نقاب مسخره ی غرور خود را از چهره بردارند و اعتراف نمایند که امور اداره ی دولت از دست شان ساخته نیست و اختیار این سنگلاخ را به دست مادران بسپارند تا مادران بلا کشیده و خسته از جنگ میهن ما، انرا با محبت و درایت به گلستان مبدل سازند.

مادر فرقی میان فرزندان خود نمی گذارد.برای مادر تاجک، ازبک، پشتون و هزاره وجود ندارد.او فقط امنیت فرزندان خود را می خواهد.در سرشت مادر قدرت طلبی نیست.زن در هرچهره یی در زندگی فداکاری را آموخته است.اگر دختر کسی بوده در برابر پول، خونبها،شیربهابرای آسایش خانواده و یا از میان برداشتن تشنج مرد سالارانه فروخته شده است.اگر خواهر بوده، همیش در قدم دوم پس از برادر قرار داشته است.منحیث همسر، یک عمر چشمش به پیشانی شوهر بوده و با عیب های او صبورانه زنده گی کرده است.اگر مادر بوده، زنده گی اش را نمدي ساخته و فرش راه فرزندانش کرده است.

زنان ميهن مان در پوشيدن عيب همسر شان در سطح جهان هنرمندان يكه تاز هستند. ‎همه بار ها تجربه کرده ایم که اگر روی سفره، غذا به قدر کافی وجود نداشته، انکه اشتها ندارد مادر است.

حالا ‎میخواهم به مردانی که مفکوره سید اکبر آغا را تعقیب میکنند، تفهیم نمایم که من یک زن هستم.حفظ نفس و ایمان تو، به شانه ي حجاب من گذاشته شده است.نفس تو آنقدر سست و ناتوان است که حتا از دیدن گیسوی من هراس داری.تا چشمت به گیسوی من می افتد، وسوسه می شوی.زیرا شیطان با تمام سنگینی اش روی شانه هایت نشسته است.بابت همین که نفسِ تو ضعیف است، من باید در اجتماع نقابی را به روی مهربانی خود بکشم تا خشن تند خو و نامهربان جلوه نمایم.

ای سید اکبرآغا های تاریک اندیش و زن ستیز!

کوچکترین لبخند ساده ی من که در فرهنگ های کشور های پیشرفته ی جهان نمایانگر ادب، انسانیت، مهربانی و خوش برخوردی است، زیگنال اشتباه را به (مغزک!)مردانه ی تو می رساند و با اشتباه درک ميكني. ‎همین گونه در پیوند به ضعف ها و خطای تو میتوانم کتاب ها بنویسم.

‏‎می گویند عشق پاکترین و زیبا ترین هدیه ی الهی برای دو انسان است.بهره ی این هدیه را تو میبری، سنگسار شدن و بدنام شدنش را زن ‎!.

در حالیکه غريزه ی خوشگذرانی در جامعه ی افغانستانی اکثر در فطرت مردان است.محفل های که در آن زنان و پسران رقصانیده میشوند، محفل های مردانه استند.

در عربستان مرد عرب است که با ديدن زيبايي ایوانکا ترمپ مجذوب ميشود و به نام او مسجد آباد میکند.

تجاوز جنسی بر کودکان آنهم در خانه ی خدا (مسجد)از طرف همین مرد همین اشرف مخلوقاتصورت می گیرد… ‎

با تمام این خصایل زشت وشیطانی، حال وقتی هیولا های مانند سید اکبر آغا، ملا لندي و غيره كه نفرین خدا بر آنها باد، زن راناقص العقلمیخوانند، میخواهم فریادی بکشم تا پیکر ذهنیت پسمانده به لرزه بیاید و به صاحبان چنین ذهنیت بگویم که من ناقص العقل نیستم. ‎آنچه مرا به چشمان جاهل تو ضعيف می نمایاند، ترحم من است.اما بدان كه همين ترحم من دليل انسان بودن من است ورنه موجودی جاهل و وحشي می بودم همچو تو!

يلدا صبور

———

ملت عشق ؛ ص ٨٣، نوشته :اليف شافاك .

You may also like...