معرفی کتاب «یک سینه فریاد»

نصیر مهرین

گزینۀ اشعار

شاعر: راشد رستمی

ناشر: انتشارات شاهمامه

بهار 1399 خورشیدی

120 صفحه

نشانی دریافت کتاب در فیسبوک:

Rashed Rostami

بجز یک پنسل ویک سینه فریاد

در این دنیا دگر چیزی ندارم(ر.رستمی)

Screenshot 2020-09-18 at 12.22.23

عکس یاددگاری با دوستانم، شاعران گرانقدرمختار دریا و راشد رستمی (ایستاده)

یک سینه فریادگرینۀ اشعار مهندس راشد رستمی است که چندی پیش از طرف انتشارات شاهمامه انتشار یافت.


خوانش اشعار و ژرفتر شدن و گوش نهادن به سینه پرتپش وشنیدن فریاد واژه های نهفته در آن، از آغاز هیچ گمانی بر جای نمی نهد که درونمایۀ اشعار فریاد ها اند و بیشترینه فریاد های تاریخی هموطن به فغان رسیده. نخستین شعر بلند “آخرین شب “، دری را می گشاید تا تصویر احساس ورنج مادر دردمند و از دست دادۀ فرزند را بنگریم و فریاد های سینۀ پاک وهردم در دلهره وهراس او را بشنویم. با گشودن درِ دیگر در همین شعر، فرزند جوان او را در واپسین شب زنده گی در زندان و در لحظاتی می یابیم که “صدای آشنایِ” ” غــُم غــُم جانکاهِ”دیگ بخار”یا موتری که زندانیان را به اعدامگاه پلچرخی می برد، به گوشش میرسد. هنگامی که جوان، “با صدای مرمی اول فتاد – آه سر مادرش آمد به یاد.” (ص 7) اینست که لحظه ها در پیش چشم مادری کهن که بینایی را ازد ست میدهد، سالها شده اند تا روزی فرزند را ببیند. این انتظار و آن فاجعه، سخن از ده ها هزار دیگر را در میان می آورد.

شاعر که خود درد آشنا است، خنجر صیاد بر حریم خانواده اش نیر رسیده است، مادران و پدران دردمند بیشماری را می شناسد، در بیشترین برگهای کتاب، این بیت اش چهره می نماید که:

خون می چکد از هر ورق دفتر دل بار

بسمل شده ام خنجــر صیاد مــرا بس (ص13)

با گذشت زمان، دردهایی که میهن ومردم اش را بسیارتر آزرده اند، بدون از دست دادن حافظۀ تاریخی و فراموشی کهن دردها، او را همراهی میکنند.رنجهای بیشتر که بر درد های کهن می افزایند، زمینه ساز بازتاب همه، در رویکرد تاریخی وبا زبان شعر شده اند.

نه خواب از من خبر گیرد، نه آرامم به برگیرد

که جان هرلحظه در گیرد از آن در کهن امشب (ص14)

با چنین رویکردی، مصیبت های مردم آزار را در اشعار سیاسی ومناسبتی، با عنوان های مشخص از کودتای 26 سرطان و 7 ثور از سینۀ تاریخ فریاد میکند. “غمنامۀ افغانستان” شعر بلند دیگری است که شاعرانه و با زبان ساده و روان بر جذابیت منظور شاعر از درک آن مصیبت ها می افزاید.

در شعر “فریاد انزجار” که نشانی ار شعر نیمایی دارد، قیام 24 حوت هرات وسرکوب خونین آنرا به یاد می آورد و با شهدای مظلوم آنروز ابراز همدردی می کند:

آنجا دیار خون،

شهر حماسه ها

شهری که از جفای جهان خوارگان دهر

کران تا کرانه اش

روزی چو شام داشت

آنجا هرات

نیکو قیام داشت… (ص108)

همانگونه که پیشتر از عطف تسلسل وار در تبیین شاعرانۀ راشد رستمی ارجمند از رویداد ها یادآوری شد، رویدادهای غمبار چند دهۀ پسین را فراموش نمی کند. از پلشتی ها وناهنجاری های رنگارنگ که دل مردم اش را خراشیده اند، سینۀ فریادگر دارد. نکوهش جنگهای تنظیمی را در شعر “امیران” از آن نمونه ها است:

زین جنایت های بی پایان و زین آدمکشی

لرزه بر عرش خدا در آسمان افتاده است… (ص28)

شعر رستمی با فریاد از ستمکاری های آدمکشانۀ طالبان به عصیانگری درهم امیخته است. کشتن انسانها که دل مردم و شاعر مظلوم وطن اش را همه روزه آزرده، از خروشیدن شاعرانه بر جنایتکاران در هرنقطه از کشور، فرو گذاری نمی کند. نمونه یی را از شعر ننگرهار خونین می آوریم :

محراب را به خون مسلمان خضاب کرد

آدمکشی به قصد بهشت و ثواب کرد

صد پاره کرد پیکر پیر و جوان ده

در ننگرهار طالب عالی جناب کرد…

پوزش به خاک تا که نمالند، نمیشود

راه دگــر چگونه توان اختیار کـــرد.(ص78)

*

چنین است وقتی که فریادش دگر درسینه جایی نمی یابد، با شنیدن فرخنده کشی، نماد بی حرمتی، تحقیر و توهین زن، می پرسد که کدامین درد را گویم؟ زیرا درد همه جای میهن اش رافراگرفته است.

… الا وجدان بیدار طلوع عصر آزادی

کدامین درد را گویم؟

کدامین!

کدامین درد را گویم که اینک دستۀ اوباش بی فرهنگ

گروه کوچه گرد جاهل بیکار بی تدبیر

به امر مارگیر غرقه درتذویر

چنین بی رحم وبی آزرم

فرخنده را در آتش بیداد سوختند… (ص110)

*

شاعر ارجمند رستمی، با آگاهی از رویداد های غمبار ودریافت پلشتی های روبه تزاید وطن وآن همه درد های کهن، این ویژه گی را دارد که یأس زده نمی شود. سلاح امیدواری، قلم، قدم، همکاری وهمیای با وی است. پیام دیرینه، تحقق نیافته و مورد نیاز مردم را می سراید که:

… بیا ای هموطن دستی به هم ده

از این زندان، از این ظلمت برآرم

بیا دستی بهم ده تا که با تو

گل امید در میهن بکاریم. (ص16)

و در شعر”برخیر”

این درد کهنه هیچ مداوا نمیشود

شام سیاه هجرت تو فردا نمیشود . . .

دست ستم گرفت ترا از من ای دریغ

خونآب دیده پاک به دریا نمیشود

مائیم و زهرخندِ ضحاکان ماردوش

آیا مگر که کاره ای پیدا نمیشود؟

دیریست بسته رَخت عدالت از این دیار

این شوره زار مزرع گلها نمیشود

اینجا رذیل و پس و فرومایه مقتداست

هر “بی پدر” که حضرت عیسی نمیشود

برخیر ای عزیز وقت قیام توست

بال مگس که شهپر عنقا نمیشود.(ص19)

*

رستمی ارجمند، نیزمانند بسا از شاعران پارسی گوی، دلی در قالب رباعی برای گفتن سخن خود دارد که نمونه یی را برای حسن ختام این سطرهای در واقع احترام آمیز می آورم:

تا چــند دراین آتش نـــمرود بسوزیم

در قندوز و در زابل و بهسود بسوزیم

این خون رگ ماست که ریزند به جلریز

در ســوری، کمــرتیدی وجمرود بسوزیم (118)

برای دوست گرانقدرم، مهندس راشد رستمی، که با جود مشغولیت های بسیار، دست در سرودن شعر دارد، موفقیت های هرچه بیشتر آرزو دارم.

***

هامبورگ. 15 جولای 2020

You may also like...