گلِ زرد..

شریف حکیم.
سدنی- آسترالیا

نه از آغاز آگاهم نه از انجام می دانم
ولی درپختگی هستم نهایت خام می دانم
قدم هایِ نفس هایم ندارد قوتی دیگر
و می میرد گلِ زردم به کنج بام می دانم
برای بیشتر ماندن دلیلی نیست عمرم را
و خالی گشته ظرفِ دل ازاین الهام می دانم
بدستِ طبع نا آرام افتاده ست آرامم
ندارم حیف باخود لحظه یی آرام می دانم
اگر چه است نامم، با تاسف برزبانی نیست
نبوده بیشترازمن کسی گم نام می دانم
تو هرشکلی که می خواهی برایم ریشه درآور
من از بوزینه گیِ حضرت بابام می دانم
برای هستِ این هستی زمان از قید بیرون شد
و من بی قید هستی را، زهر ارقام می دانم
تو از دنیای موهومت نمی دانم چه می دانی
من از بیهوده گیِ مکتب اوهام می دانم
تو پندارش معمایی به فهم خویش اما من
معانیِ (الف) ، معنایِ ( م ) و ( ل ) می دانم
فضا پر از هدایت شد ولی آدم نشد انسان
چنین برنامه را سرتا به پا ناکام می دانم
فقط اشکی ز چشمی پاک کن انسان اگرهستی
جهانِ من ندارد جزهمین پیغام می دانم

فبروری ۲۰۲۱ سدنی

You may also like...