بزم میگساران

مختار دریا  


بیا در بزم ما امشب که سیمینبر گذر دارد
که خُم در جوش و ساقی پیرهن از گل به ببر دارد
بیا ای ساقی گلرخ شکن. ایندم خمارم را
که زاین میخانه می نوشی کنون عزم سفر دارد
نه دردی و نه ان یک جرعه ی مرد افگنت ساقی
جهان عشوه ات هم عالمی زیر و زبر دارد
بود پویای. راه میکشان این جمع میخواران 
چه باکی؟ کا ین. سفر در پیش راه پر خطر دارد
طلوعی بخت میمو ن از در میخانه ظاهر شد
یقینم شد که این میخانه هم راه دگر دارد
چومینا در بغل ساغر بکف ساقی خرامان شد
نهال ارزوی میگساران برگ و بر دارد
به تمکین و ادا چون میدهد جامی به میخواران
لبم چشم انتظاری دَورِ خود را تا سحر دارد
فگند هرلرزش تار رباب امشب هیاهویی
به میدان امد ان گلچهره و بر ما نظر دارد
تمنا موج زن گردیده با رقص دل انگیزش
زبرق غمزه اش گویی به مژگان نیشتر دارد
چه مستی آفرین گردید ه منظوم تو ای دریا
که با هر واژه دنیای پر ازدُرّ و گهر دارد

 25 فبروری 2021 میلتون کانا دا

You may also like...