دو روز قبل چند سطری ویژه برای رفیق زندگی ام نوشتم و به روز زن پیکش نمودم ، امروز با دمیدن انرژی مثبت در گلوی قلم برای مقامِ زن نوشتۀ از گذشته ها را با شما شریک می سازم .. نقد و نظرتان زینت بخش برگه ام خواهد بود..
شریف حکیم
هشتم مارچ ………
بخند مادرِ من تا بهار خنده کند
شگوفه موج زند شاخسار خنده کند
بخند همسرِمن تا که نیمۀ دِگرت
برات یک لک و هژده هزارخنده کند
بخند خواهر من، آفتاب پُشتِ درست
ستاره ات به رُخِ شامِ تار خنده کند
بخند دخترِ من، باز کن دریچۀ دل
که آرزو به رخت بار بار خنده کند
بخند زن که تبسم به گوشۀ دهنت
چو غنچه باز شود بی قرار خنده کند
بخند زن که غلط بود کم شمردنِ تو
به اشتباه خودش کردگار خنده کند
بخند زن که اگر اشک هات جبری بود
کنون به پنجره ات اختیار خنده کند
کسیکه چشمِ ترت کار اوست آمده تا
فریبِ مان دهد و شرمسار خنده کند
***
به چوک شهر برای تو محفل است به پا
زمانه با تو مگر تازه آشنا شده است ؟
ز زیر پات بِرون دوزخ و فقط امروز
بجاش جنت فردوس جا بجا شده است
چه بحث ها که ز صبر و تحملِ تو نشد
مقامِ صابره ات ذکر بارها شده است
گهی برات سیه سر، گهی عیال و گهی
مقامِ عاجزه و کوچ هم عطا شده است
کسی نه گفت که زن هم برابر است به مرد
کسی نگفت که مآ دون، زن چرا شده است
کسی نگفت چرا زن صبور گشته و مرد
نماد حوصلۀ کم به هر سرا شده است
کسی نگفت که از گنج شادمانی مرد
برای زن، ز چه افسردگی جدا شده است
کسی نگفت که زن نیست استخوان کجی
ز قیدِ خلقت دوم دِگر رها شده است
هشتم ماچ روز جهانی زن