سه سرودهء اخیر استاد لطیف ناظمی

شیطان درون 
در خانه به دامن خدا چنگ بزن
که گفت برو هزار فرسنگ بزن؟
امسال که خانه ی خدا مسدود است
خیر است به شیطان درون سنگ بزن

***

از سرزمین باکره ی عشق آمدی
واز اهالی درد بودی 
شهبانوی آتشین نفس دو قلمرو ـ
قلمرو خانه ات و قلمرو بیمارستان 
بستری در خانه داشتی برای خوابیدن
و بستری در بیمارستان برای زجر کشیدن
از اهالی عشق بودی
زیستن را برای نگریستن می خواستی
و نگریستن را برای آفریدن
پلی بسته بودی از حس و عاطفه میان زیستن و سرودن
ما اگر مرگ را حس می کردیم
اماتو با تمام وجودت لمسش می کردی
.و چه زود این پتیاره ترا بلعید
وچه زود و چه غمناک رفتی
و چه غمگنانه غزل پارسی را سوگوار ساختی
ولی خوب کردی که صدای ماندگارت را برای ما گذاشتی
آخر می دانی حمیرا؟
« تنها همین صداست که می ماند»

***

هشت صبح

باری بیا به مقصد دیدار هشت صبح
پیش از شروع خواندن اخبار، هشت صبح
شب دیدمت زیاد ، بیا تا ببینمت
یک بار روز روشن، یک بار هشت صبح
از کوچه هابیاز خیابان مکن عبور
برلجه های خون سر بازار هشت صبح
زانو زنیم پهلوی هم ، در کنار هم
روی زمین و پشت به دیوار هشت صبح
در سوگ کاج های فروخفته زیر خاک
گوییم صد حکایت غمبار هشت صبح
پرسم چه گونه توطئه آغاز می شود
در ارگ، در جوار سپیدار هشت صبح
بالا مزن دوشانه مگویم به نیشخند
« بگذر ازین حکایت و بگذار هشت صبح»
ای دوست ! ای رفیق! دهان مرا مبند
بهر سکوت من مکن اصرار هشت صبح
می ترسم از عواقب این روز های شوم
می گویم از دسیسه به تکرار هشت صبح
این خانه راچه مفت به بیگانه داده اند
دیدی به چشم خود مکن انکار هشت صبح
خواهی زعمق فاجعه آگه شوی بخوان
در « ۸ صبح» واقعه بسیار هشت صبح

You may also like...