دست اندرکاران تارنمای فراسو درگذشت نابهنگام شاعر و نویسندهٔ فرهیخته عفیف باختری را به خانواده و وابستگان ایشان، جامعهٔ فرهنگی و مردم افغانستان تسلیت میگویند.
***
عزیز الله ایما
در رفتنی که بیش از همه رفتنها غافلگیرشدم و گریستم.
همین دوروز پیش برایش نوشتم «در برابرِ عظمتِ انزوا و آزادهگیِ نوشتنِ عفیف هرجایزهیی کوچک است.»
شنیدنِ سفرِ بیبازگشتِ دوستی از دورها و در غربت ساده نیست، آنگاه که پاکی و زلالِ دلِ او را در کمتر چشمهها و آینههای امروزی میتوان یافت.
نخستینباری که در نزدیکِ پلِباغِعمومی – جایی که به قولِ دوستی “پاتوقِ سیارِ فرهنگیان” بود – اسد جان را دیدم، نمیدانستم که نام ادبی او عفیف باختری است. آنقدر شمرده و آرام سخن میگفت که حسکردم با انسانی نه چون دیگران و همهگان روبهرو ام. بارِدوم چند شعر کوتاه خواند. تعجب کردم. کسی که هیچکس او را به نامِ شاعر در هیاهوی شاعرانِ – به گفتۀ پولادیان – “مشهورتر از شیطان” نمیشناسد، چه زیبا میسراید.
نشانِ قلم و قدم عفیف باختری را در سالهای پیش از دوهزار در برگهای رسمی و غیرِرسمیِ روزنامهها، مجلهها و ویژهنامهها نمیتوان یافت، همانگونه که در نشستها و محافلِ ادبی نیز. آن وارستهگی و غرورِ ادیبانهش برایم بسیار دوستداشتنیست.
دریغا، آن دیرآمدۀ درخشیده در انجمنِ خوبان میهن چه زود برفت!
***
عفیف باختری؛ شاعر دوچرخه سوار بلخ درگذشت
بر گرفته از بی بی سی
سید رضا محمدی
مردیم و من هنوز خیالم که زندهام
آنقدر زندهام که گرفته است خندهام
این شروع یکی از غزلهای مثالی عفیف باختری است. ریشخند زندگی و به طور عمیق تر، ریشخند زندگی امروز افغانی. ملتی که دیرگاهی است زیر سایه سنگین قصهها، اساطیر و افتخارات تاریخی مرده است.
اما با تصور زیستنی پر فخر به سر میبرد. زیستنی مالامال از تناقض و تضاد و مضحکه. نوعی کمدی آمیخته به تراژدی و این هنر ویژه عفیف باختری بود که غزلهای پر از شور و کنایه، او را نه تنها محبوب شاعران بلکه محبوب همه نسل نو روشنفکران و اهل فرهنگ افغانستان ساخته بود.
عفیف، تنها شاعری بود که در اوج انزوایی شعر، اقبال شگفت را با خود به همراه داشت، بی اینکه برای جذب مخاطب مجبور به شعار دادن شود. عصبانیت او بر خلاف معمول جریان روشنفکری امروز افغانستان، آغشته به فحاشی و جهت گیریهای صریح و خشم شعارزده، هیچ وقت نشد. بخاطر همین ویژگی بود که جایگاه ادبی او هر روز گستردگی بیشتری مییافت و احترام و ستایش نسلهای مختلف و گروههای مخالف را جلب میکرد.
در اوج بحران نزاعهای داخلی هم رئیس جمهوری افغانستان به او مدال افتخار اهدا کرد، هم والی مشهور بلخ، به طور ویژه از یک عمر فعالیت ادبی با ارزش او تجلیلی در خور کرد و هم معاون اول رئیس جمهوری او را تقدیر کرد، و او تقریبا هیچ وقت دلبستگی سیاسی به هیچ جناحی نشان نداد و در سایه ساری از آزادگی و بینیازی روشنفکرانه، پیشنهاد حمایت هر مقامی را رد کرد. این بی نیازی واضح بود که برای او نوعی فقر درویشانه و انزوای خودخواسته را به ارمغان داشت.
مطالب بیشتر:
+ عفیف باختری شاعر و روزنامه نگار افغان درگذشت
+ معرفی شاعران منتخب افغان در جشنواره شعر فجر
+ صدا برنامه پنجره با عفیف باختری را اینجا بشنوید
+ عکس شاعران جوان افغان در مزار شریف
+ سیمای غزل امروز افغانستان
مردی مثل عفیف باختری که وقت شعر خوانیاش همه حضار به هیجان میآمدند و برای هر مصرع شعرش با شوق و تشویق بر میخواستند و از طرفی بت مثالی ادبی نسل نو بود، از مال زندگی دوچرخهای داشت که با آن شناخته میشد، دوچرخهای کهنه که هر صبح او را به دفتر محلی هلال احمر در مزار شریف میبرد و عصرها با سودایی مختصر بر ترم زین او را به خانهای که در حال فرو ریختن، به حاشیه شهر برمیگرداند. درین بین اما ساعاتی بود که در اتاقی نیمه متروک، شاعران و نویسندگان جوان را به دیدنش می کشاند.
عفیف باختری نوعی فقر درویشانه و انزوای خود خواسته را به ارمغان داشت
عفیف همیشه آرزوی دفتر کوچکی را داشت که بتواند از جوانان بیشتری پذیرایی کند. این وعده را از من گرفته بود اما قبل از عملی شدن وعده، علاقمندان و شاگردان و یارانش را برای همیشه ترک کرد. با اینهمه در طول دو دهه گذشته او به تنهایی خودش یک جریان بود و دهها چهره طراز اول فرهنگی را تربیت و حمایت کرد.
جریانی که از زیر سایه سنگین سنت فرهنگ مافیایی و اربابان پر مرید آن جسته و قدرتمند شده بود، جریانی که جدا از ادبیات، سینما، روزنامهنگاری و فلسفهورزی را نیز در کنار خود میدید.
اسدالله عفیف باختری، در سال ۱۳۴۱شمسی در مزار شریف به دنیا آمد. پدر او نیز شاعر بود اما مثل خودش اهل انجمن و اشتهار نبود. در دانشگاه کابل، از رشته زراعت فارغ التحصیل شد.
در همان دانشکدهای که قهار عاصی شاعر دیگر افغانستان نیز درس میخواند. اما او برخلاف آقای عاصی و دیگران اهل رفت و آمد و محافل ادبی نبود و در سالهای بعدی حتی با نوعی انکار و کتمان مجالس رسمی مواجه بود.
برای این بود که نشر اولین مجموعه شعر او سالها طول کشید. با اینکه شاعران روزنامهای و مورد حمایت حلقات استادانه که بعد از او نوشتن را شروع کرده بودند، چندین کتاب نشر شده داشتند و اولین کتاب او بعد از سال ۲۰۰۱ میلادی منتشر شد و با استقبال نسل جدید مواجه شد.
یکی از اولین مقالات درباره عفیف، نوشته این نگارنده در سلسله نقدهای بوطیقای نو بود که تابوی انکاراو را شکست و برایم موجی از دشمنی را سبب شد تا بعد نسل جدید شاعران نوجوی بلخ بودند که رابطهای پویا را با او شکل دادند.
امتیاز عفیف بر دیگران، علاوه بر متفاوت و عمیق بودن شعرهایش، آشنایی او با دیگر انواع هنر مدرن مثل نقاشی مدرن، سینما، تیاتر و رمان نو بود. عفیف جهان مدرن را بسیار خوب میشناخت، با انقلابیهای کتاب خوان چپ، رفاقت داشت و تاملات خاص خود را نسبت به ادبیات، جامعه، انسان و تاریخ داشت. شعرهای او پر از کنایههای بدبینانه به وضع موجود و در عین حال سرشار از امید روشنفکران برای تغییرست.
ماه من ای به جهان تاج شهنشاهی من
روزگاریست که شهزاده تان دلتنگ است.
…
عمری خلاف مردم خوش پوش خوش خیال
در دل غم زمانه گرفتم گریستم
دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین
خود نعش خود به شانه گرفتم گریستم
ناگهان قطع شود با تو اگر پیوندم
گور خود چیست به گور پدرم میخندم
از چه خود را پدر شعر جهان پندارم
من که زن دارم و بابای دو سه فرزندم
این طنز تلخ و نگاه عمیق او به جهان و البته نترسی او از پیش رفتن با جریانهای جدید ادبی در جهان، او را شاعری یگانه و جاودانه از روزگار امروز افغانستان میسازد. شاعری که با شعرها، دانش ادبی و شیوه زیستن منحصر به فردش، محبوبیتی بی مثال یافته بود.
عفیف باختریحق نشر عکسFB/ATA MOHAMMAD NOOR
Image caption
تجلیل ویژه والی و فرهنگیان بلخ برای یک عمراز فعالیت ادبی عفیف باختری
مرگ ناگهانی او بعد از تجلیلهای پی در پی و بیسابقه مقامات محلی، دولتی و بینالمللی از کارنامه ادبی او، او را تازه از انزوا بیرون کشیده بود.
ماه گذشته اتحادیه نویسندگان افغانستان، به عنوان شاعر ویژه ده سال اخیر در میان استقبال با شکوه شاعران از او تجلیل کرد، بعد جایزه ویژه جشنواره بینالمللی فجر در ایران، به او رسید، مدال عالی دولتی از طرف رئیس جمهوری افغانستان، تجلیل ویژه والی و فرهنگیان بلخ برای یک عمراز فعالیت ادبی، دیگر ستایشها برای شاعری بزرگ بود که عمری انکار شده بود و عادت به ستایش نداشت.
مرگ او اندوهی بزر گ برای جامعه ادبی بود که شوکه شده بودند و واکنشهای گسترده شان هشت ثور/اردیبهشت که سالگرد پیروزی مجاهدین افغانستان است و اتفاقات درشت سیاسی را تحت تاثیر قرار داد.
در این روز گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی بعد از امضاء موافقتنامه صلح با دولت افغانستان، رسما به افغانستان برگشت و صف خود را از صف نیروهای مخالف دولت افغانستان جدا کرد.
پشت تنهایی
پشت تنهایی من کیست که پنهان شده است
دلم از سایهء خود نیز گریزان شده است
تازه از آمدن سال دو روزی نشده
که سفر کرده پرستو و زمستان شده است
باد، خوابیده ولی راوی بر بادی هاست
برگ زردی که رها روی خیابان شده است
پاره پاره دل توفان زدهء غمگینم
گل سرخی ست که زیر لگد تان شده است
بی تو، بی صبح تن تو، چه حزین می سوزد
بر سر طاقچه شمعی که فروزان شده است
ردی از سایهء یک سار در آن پیدا نیست
چقدر پنجره لبریز کلاغان شده است
نیشخندی ـ چه گزنده ـ به سیهکاری ماست
پشت لبخندم اگر گریه نمایان شده است
قدم می زنم ترا
با خون خود دوباره رقم می زنم ترا
ای زنده گی ساده به هم می زنم ترا
امروز اگر به کام دل خسته نگذری
فردا مگر به فرق سرم می زنم ترا
گیرم به گوش هر که صدای تو خوش نخورد
گیتار من ! برای خودم می زنم ترا
تو خوشترین فروغ حیاتی به چشم من
کی پیش آب و آینه کم می زنم ترا؟
در جذرو مد، سرود من از تو لبالب است
در ساز زیر و نغمه بم می زنم ترا
آهسته،اشپلاق زنان، درد دل کنان
در جاده صبح زود قدم می زنم ترا
گل سوری
بسیار شد جدایی و دوری عزیز من
احساس تلخ زنده به گوری عزیز من
قلب مرا که مرده در او هر چه اشتیاق
دعوت چه میکنی به صبوری عزیز من
رفتی و خط فگنده جدایی میان ما
صد ساله ره مسافت نوری عزیز من
از خوان دهر، غیر من از کس شنیده ای
آشی خورد به این همه شوری عزیز من
پاییز هست و هر که در اندیشة سفر
از جمله هم یکی گل سوری عزیز من
تا گرد راه شوید از احساس خسته ات
با یک پیاله چای چطوری عزیز من ؟
***
از برگهٔ نگین بدخش
شاعری از تبار سبز غزل
خسته از پیهم_ سیاهی شد
آخرش قید هرچه بود، زد … و
دفترش تا نموده، راهی شد
شهرزاد فکرت
پ ن: عفیف باختری، شاعری که با غزل هایش جاوید است . روانش در مینو
***