لیلا تیموری
من شعر نا شنيده ی ديوان كيستم
گنج نهفته در دل ويران كيستم
هر شب ستاره مي شوم و ميروم ز خود
زيبا ترين ستاره ي تابان كيستم
خاموش و بيصداست نياز شبانه ام
بارانِ چشم عاشق و گريان كيستم
حيف است لحظه هايی كه بي يار ميرود
فصل ِ ُپر از شگوفه ي دامان كيستم
امسال رفت و سال دگر مي رسد ز راه
من سال هاي رفته ز هجران كيستم
اي زنده گي چه بازي با من نموده اي
پنهان مكن بگو كه من از آن كيستم
گمگشته ام ز بسكه تو پيدا نمي شوي
گمگشته ي سياره سوزان كيستم
آري منم ترانه ي پر آرزوي عشق
ليلاي دلرباي شبستان كيستم؟