دنیای ما

دنيا دُکان عرضهً ابزار وحشت است
عالم دچار وهم و گرفتار وحشت است

تن پاره هاي باور شرقي عشق نيز
ديريست – آه – طعمهً کفتار وحشت است

فکر عبور کوچه آشوب باطل است
وقتي که رو بروي تو ديوار وحشت است

ديگر چه اعتماد به دستان دوستي ست
وقتي در آستين شما مار وحشت است

زندان عاشقان رهايي و راستي ست
آزاديی که زادهً افکار وحشت است

حامي طرح صلح و صفا در جهان ما
خود با دريغ و درد هوا دار وحشت است

تقصيراين حوالي افسرده حال نيست
اصلأ سکوت و يخزده گي کار وحشت است

تعبيرخوابهاي پريشان نسل من
شايد گذار ازگذر تار وحشت است

You may also like...