سه سروده از سه شاعر

۲صادق عصیانصادق عصیان

این‌جا خلافِ باورِ تان گمرهان زشت
راهِ جهنم است نه دروازه‌ی بهشت

بازیگرانِ بارزِ دنیا شدند «مات»
با «چال‌»های پیهمِ خود در هوای «کشت»

این خِطّه را دبیرِ ازل نام می‌نهاد
گورِ شما و میهنِ آزاده‌گان نوشت

تاریخ بار بار به خاطر سپرده است
عصیانِ خشمِ مردم و طغیانِ سنگ و خشت

هرگز زباله‌دانیِ دنیا نمی‌شود
این خاکِ با نجابتِ ما، این خداسرشت

بیهوده طرحِ ذلتِ این قوم می‌کشید
تن در نمی‌دهند به این‌گونه سرنوشت

*  *  *

 وثیق

وثیق ۳ سنبله ۱۳۹۵

زمستان درگذشت،اما هنوزم خسته و سردیم
میانِ کوچه متروک دربن‌بست می گردیم

بهارآمدحضورِ سبزِگل‌هارا نوازش داد
و ما درآستانِ فصلِ رُستن بی‌سبب زردیم

دراین بیدادگاهِ و حشت  ازبیمِ پریشانی
تنِ خسته میانِ جاده‌ی تلخِ عقب گردیم

وهرروز شاهدِ بشکستنِ سرویم در بیشه
که ماقربانیانِ بی رمق مردانِ نامردیم

پرنده کوچ کرده لانه را آوازه‌ی سردی‌ست
سرا پاباغ رافریادِ بی تابانه‌یی دردیم

و ره بردیم سوی کوچه باغِ خفته درشب ها
بجای نسترن باخود گیاهِ هرزه آوردیم

*  *  *

 

آثار حکیمی

آثار حکیمی

مردی برای دهکده تقدیر می‌کشید
از سرنوشت مردم دلگیر می‌کشید

سرخورده و شکسته پیاپی برای خویش
دیو بزرگ و قامت زنجیر می‌کشید

از کاج آرزو به نهال بلند عشق
تا انتهای قلۀ پامیر می‌کشید

مردی که سرنهاده به روی دو شانه‌اش
تاریخ را روایت و تفسیر می‌کشید

افسانۀ بهشت و هوس‌های آدمی
دردی که چشم‌های مرا قیر می‌کشید

مردی برای آرش و آرش برای دیو
دردی میان سینۀ او تیر می‌کشید

او از تمام فاصله‌ها رد شد و سپس
تصویر خویش را چه‌قدر پیر می‌کشید

*  *  *

You may also like...