به بهانۀ هشت مارچ

داکتر حمیرا نکهت دستگیرزاده

صحبت در باره ی زن چیزی و آن حرف ها را در عمل پیاده کردن چیز دیگریست.
به یاد داشته باشیم این که ما از تساوی حقوقی زن و مرد حرف میزنیم یا در کمترین پیمانه از حقوقی که زن دارد یاد میکنیم سخن نو و امروزی نیست. این بخش کار را خیلی پیشتر از ما آغاز کرده اند. یعنی از پیش از میلاد ، اروپا با اندیشه تساوی زن ومرد در امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی حرف زده است. از برابری زنان با مردان، از آزادی زنان و از سهم شان در زندگی اجتماعی صحبت شده است. افلاطون زن را مساوی مرد دانسته او را شایسته ی انجام کارهای میداند که از سوی مردان انجام داده میشوند. این سخن افلاطون ما را متوجه این نکته نیز می سازد که زن در زمان و جامعه ی او نیزکمتر از مرد پنداشته میشده است ،که زن در حیات اجتماعی ،سیاسی و اقتصادی سهم نداشته است، وکمتر از مرد دانسته میشده است خود او در فصل پنجم کتاب جمهوریت می گوید: “کسی باور نخواهد کرد که آنچه می‌گوییم اولاً قابل اجرا است، و در ثانی، به فرض قابل اجرا بودن، بهتر از روشی است که امروز متداول است” منظور از روش متداول امروز همان عدم تساوی مرد و ز در همه ساحات اجتماعی است، او پیش میرود و می گوید:” زنان مانند مردان هستند. هیچ شغل اجتماعی نیست که خاص یک جنس خاص باشد. تمام حرفه‌هایی که بر روی مردان گشوده‌است، حتی جنگ، بر روی زنان نیز گشوده‌است” دید او درست و دقیق است هیچ شغلی نیست که ویژه ی یک جنس باشد اما این نظر تا امروز نیز مورد تردید قرار میگیرد و اینکه زن ها در تمام عرصه ها میتوانند مساویانه با مرد سهم بگیرند هنوز قابل پذیرش نیست. اگر در گوشه ی از جهان باشد در بخش گسترده ای از جهان نیست. دردناک است که داستان عدم تساوی زنان از پیش از میلاد در نوشته های یک از بینان گذاران فلسفه ی غرب یعنی افلاطون مطرح میشود و تا هنوز در مرحله ی طرح قرار دارد. آنچه از زمان افلاطون تا حالا تغییر کرده است شاید این باشد که در هر کشور تعداد دانشمندان عرصه های مختلف که به تساوی زن و مرد باور دارند بیشتر از یک نفر باشد.
افلاطون در بخش زنان سوی او زن با مرد برابر پنداشته شده و سهم گیریش در این بخش ها مجاز شناخته شده است. این نکته هم روشن میشود که جامعه هر چند افلاطون را دوست میداشتند، افکارش را در مورد زن نپذیرفته اند زیرا بعد از آن فلاسفه ی دیگر، با انواع نظریه های فلسفی در باره یک موجود زنده که ایشان را به دنیا آورده و پرورش داده است، پا به میدان نهادند وهریکی به نوعی کوشید تا تعریفی از این موجود ارائه بدهد. و این شیوه تا امروز ادامه دارد مثلاً دیدگاه مثل آنچه در فرهنگ ما و فرهنگ های مشابه وجود دارد که : زن خواهر ما ، مادر ما و همسر ماست پس… و از اینجاست که حق طبیعی انسانی اش مثل امتیازی دیده میشود و به او بخشیده میشود یا گفته میشود که بخشیده میشود.
هنوز در یونان باستان میمانم جای که بزرگان جاودانی فلسفه هنوز مصروف حق دادن وحق ندادن به موجودی به نام زن اند. در دنیایی مکث میکنم که خدایانی نیزاز این جنس دارند و در جایی که جنسیت از انسان عبور کرده و به خدایان نیز سرایت کرده است هرچند با زن خدایان مشکلی ندارند و از خدایانی که زن اند رو بر نمیگردانند اما با انسانی که زن خوانده میشود هنوز مشکل دارند.
افلاطون عقیده اش را درمورد زن از گروه نگهبانان(نه همه زنان) بلاخره اینگونه بیان میدارد:« اگر زنان نگهبان را از تربیت روحی و بدنی بهروه ور سازیم كاری خلاف طبیعت نكرده ایم…چون موافق قاعده طبیعت است ، پس نه خیالی واهی و غیر قابل اجرا. رسومی برخلاف قاعده كه امروز رایجند، مخالف طبیعتند.اگر این نظر از واژه به عمل وارد میشد دیگر ما از تعریف و تعجب در باره ی زن بیرون آمده بودیم.اگر زنان از تربیت روحی وبدنی بهره ور شوند کاری خلاف قاعده ی طبیعت نیست!… اما رسومی که مخالف قاعده که امروز مروج اند مخالف طبیعت اند. این سخن مرا متوجه طبیعت میکند. طبیعت انسانی، اما طبیعت دیگری که زاده ی رسم و رواج است میآید وبرای زن تعین تکلیف میکند. رسم و ورواج یعنی قواعدی که مردان برای زنان آفریده اند و این قواعد خود ساخته را کم کم طبیعت پنداشته اند بنا بر این اگر زنان پاسدار را از تربیت روحی و بدنی بهره ور سازیم (یعنی مردان بهره ور سازند) کاری خلاف طبیعت نکرده اند( الهی شکر )
داستان زن از اینجا شروع نشده اما ما ازهمین مقطع، خبر های مکتوب داریم. از همین مقطع تا امروز اگر نه در یونان در جهان، اگر نه در همه ی جهان در بخش های وسیعی از آن.
سلطه ی مردان بر زنان خیلی طبیعی تر از آن به حیات خود ادامه داده است که بتوان به طبیعی بودنش شک کرد. دین ومذهب کاری که کرده یا برنیروی این دیدگاه افزوده یا از نیروی این دیدگاه سود جسته است. شیوه ی برخورد با زن در بسیاری از کشور های جهان، معرف ماهیت حکومت است. از این دست است دیدگاه ارسطو که زن را تنها برای تولید نسل میخواهد.
میانبری میزنم به قرن 11 میلادی و زمان تهاجم و جنگدر خراسان، تسلط جزم گرایانه ی دینی وصدای شفاف مولانا که در مثنوی از زبان شخصیت هایش در باره ی زن می گوید اما با آنکه مفتی است فتوای صادر نمیکند او در مورد زن و شوهر در داستان زن اعرابی و شویش می گوید
جفت مایی جفت باید هم‌صفت
تا برآید کارها با مصلحت
جفت باید بر مثال همدگر
در دو جفت کفش و موزه در نگر
گر یکی کفش از دو تنگ آید به پا
هر دو جفتش کار ناید مر ترا
جفت در یک خرد وان دیگر بزرگ
جفت شیر بیشه دیدی هیچ گرگ
راست ناید بر شتر جفت جوال
آن یکی خالی و این پر مال مال

و باز در جای دیگر در باره نظریه نهادینه شده ی غلبه و تسلط مرد بر زن می گوید:

گفت پیغامبر که زن بر عاقلان
غالب آید سخت و بر صاحب‌دلان
باز بر زن جاهلان چیره شوند
زانک ایشان تند و بس خیره روند
کم بودشان رقت و لطف و وداد
زانک حیوانیست غالب بر نهاد
مهر و رقت وصف انسانی بود
خشم و شهوت وصف حیوانی بود
پرتو حقست آن معشوق نیست
خالقست آن گوییا مخلوق نیست
و اما آنچه که درباره وضع قیودات بر زن که شاید بیشتر درد زنان مسلمان و کشور های اسلامی باشد، می گوید در آن زمان واقعاٌ هم درک فردایی داشتن است و هم ژرف بینی رسته از نظریان زمان خودش. او در این مرود به ای زیبایی سخن می گوید:”
“هرچند که زن را امر کنی که پنهان شو اورا دغدغۀ خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت بآن زن بیش گردد پس تو
نشستۀ و رغبت را از دو طرف زیادت میکنی و میپنداری که اصلاح میکنی آن خود عين فسادست اگر او را
گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند اگر منع کنی و نکنی او بران طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهدرفتن فارغ باش و تشویش مخور و اگر بعکس این باشد باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن منع جز رغبت را افزون نمیکند .”

از این گونه نظریه پردازی ها در ادبیان جهان فراوان میتوان یافت اما اثر مستقیم این دیدگاه ها را همانطوریکه افلاطون در باره ی نظریات خود با تشویش میگفت در عمل نمیتوان دید.(البته بخشی از نظریات او امروز و همیشه غیر قابل اجراست) منکر این هم نمیتوان شد که در هر دوره از تاریخ زنانی برازنده یی هم بوده اند که در قدرت سیاسی نقش حاکم داشته اند یا در هنرو ادبیات مانند سوفا یا در فلسفه و غلوم اجتماعی سرآمد روزگار بوده اند.
جامعه بشری از جهات گوناگون در تغییر و تحولش دستاوردی چندانی برای زنان نداشت. اما درقرن 19  با مرد متفاوتی در تاریخ اروپا روبرو میشویم او جان استیورت میل است ! مردی که نه تنها با نظریاتش در باره ی زن بلکه با شیوه ی عملش، هنجار روزگارش را بر هم زد.
برابری و آزادی زنان درست رد کردن اصل هزار ساله ی تسلط مرد بر زن است که استوارت میل از آن نه تنها حرف میزند بلکه به این اصل باورمند است. این برهه تاریخی آغاز دستاورد هایست که ما امروز شاهد انیم
ادامه دارد…

You may also like...